و منهم: ملک وقت خود اندر تصوّف و طبعش خالی از تکلف و تصرف ابوعبداللّه محمدبن خفیف، رضی اللّه عنه ,
امام زمانهٔ خود بود اندر انواع علوم و وی را اندر مجاهدات شأنی عظیم است و اندر حقایق بیانی شافی. روزگارش مهیا و هویداست اندر تصانیف و ابن عطا را و شبلی و حسین منصور و جُرَیری را یافته بود وبه مکه با ابویعقوب نهرجوری صحبت کرده. و اسفار نیکو کرده بود به تجرید. و از ابنای ملوک بود، خداوند تعالی وی را توبه داد و از دنیا اعراض کرد و خطر وی بر خاطر اهل معانی بزرگ است. ,
از وی میآید که گفت: «التوحیدُ الإعراضُ عَنِ الطّبیعةِ.» توحید اعراض است از طبیعت؛ از آنچه طبایع جمله نابینااند از نَعما و محجوباند از آلای او. پس تا از طبع اعراض حاصل نیاید، به حق اقبال موجود نگردد و صاحب طبع محجوب باشد از حقیقت توحید و چون آفت طبع دیدی به حقیقت توحید رسیدی. ,
و وی را آیات و براهین بسیار است. واللّه اعلم. ,
و منهم: سیف سیاست، و آفتاب سعادت، ابوعثمان سعیدبن سلّام المغربی، رضی اللّه عنه ,
از بزرگان اهل تمکین بود و اندر فنون علم حظّی وافر داشت و صاحب ریاضات و سیاسات بود اندر رؤیت آفات. و وی را آیات بسیار است و برهان نیکو. ,
از وی میآید که گفت، رضی اللّه عنه: «مَن اَثَرَ صُحْبَةَ الأغنیاءِ عَلی مُجالَسَةِ الفُقراءِ إِبتلاهُ اللّهُ بِمَوْتِ الْقَلْبِ.» هرکه صحبت توانگران برگزیند بر مجالست درویشان، خدای تعالی وی را به مرگ دل مبتلا گرداند. با توانگران صحبت گفت و با درویشان مجالست؛ از آن که از فقرا کسی اعراض کند که با ایشان مجالست کرده باشد نه کسی که صحبت کرده باشد؛ از آنچه اندر صحبت اعراض نباشد و چون از مجالست ایشان به صحبت اغنیا شود دلش به مرگ نیاز بمیرد و تنش به بند آز گرفتار گردد. چون اعراض از مجالست را ثمرت، مرگ دل بود، اعراض از صحبت چگونه باشد؟ و اندر این کلمات فرق ظاهر شد میان صحبت و مجالست. واللّه اعلم. ,
و منهم: مبارز صف صوفیان، و معبر احوال عارفان،ابوالقاسم ابراهیم ابن محمدبن محمویه النّصرآبادی، رضی اللّه عنه ,
وی اندر نشابور چون شابور اندر نشابور بود به علو حال و مرتبهٔ رجال، بهجز آن که عزّ ایشان اندر دنیا بود و از آنِ وی اندر آخرت. و وی را کلام بدیع و آیات رفیع است. مرید شبلی بود و استاد متأخران اهل خراسان بود. اندر عصر وی چون وی نبود اعلم و اورع اهل زمانه بود اندر فنون علوم. ,
از وی میآید که گفت: «أَنْتَ بینَ نِسْبَتَیْنِ: نِسْبَةٍ إلی آدمَ، و نِسْبَةٍ إلی الْحَقِّ. فَاذا انْتَسَبْتَ إلی آدمَ دَخَلْتَ فی مَیادینِ الشَّهَواتِ وَمَواضِعِ الآفاتِ والزَّلّاتِ وَهیَ نسبةُ تَحقّقِ البشریّةِ؛ لقوله، تعالی: انّه کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (۷۲/الاحزاب). و إذا اَنْتَسَبْتَ إلی الحَقِّ دَخَلْتَ فی مَقاماتِ الْکَشْفِ و البراهینِ والعِصْمَةِ، و هیَ نِسبَةُ تحقُّقِ العُبودیّةِ؛ لقوله، تعالی: و عِبادُ الرّحمنِ الّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الأرْضِ هَوْناً (۶۳/الفرقان).» تو اندر میان دو نسبتی: نسبتی با آدم، و نسبتی با حق، تعالی. چون با آدم نسبت کردی، اندر میادین شهوتها و مواضع آفتها و زلتها افتادی که نسبت طبیعت بی قیمت بود و چون به حق نسبت کردی، اندر مقامات کشف و برهان و عصمت و ولایت افتادی. آن نسبت به آفت بشریت بود واین نسبت تحقیق عبودیت. نسبت آدم اندر قیامت منقطع شود و نسبت عبودیت همیشه قایم بود، تغیر بدان راه نیابد. چون بنده خود را به خود یا به آدم نسبت کند، کمال این، آن بود که گوید: «اِنّی ظَلَمْتُ نَفسی(۱۶/القصص)»، و چون به حق نسبت کند آدمی محل آن بود که حق تعالی گوید: «یا عِبادِ لاخَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ (۶۸/الزّخرف).» واللّه اعلم. ,
ومنهم: سُرورِ سرّ سالکان طریق، و جمال جانهای اهل تحقیق، ابوالحسن علی بن ابراهیم الحصری، رحمةاللّه علیه ,
از محتشمان احرار درگاه حق تعالی بود و از کبرای ائمهٔ متصوّفه. اندر زمانهٔ خود بی نظیر بود. وی را کلام عالی است و عباراتی خوش اندر کل معانی. ,
از وی میآید که گفت: «دَعُونی فی بَلائی، هاتُوا مالَکُم. ألَسْتُم مِنْ أولادِ آدمَ الَّذی خَلَقَه اللّهُ بِیَدِه و نَفَخَ فیه مِنْ رُوحِه وأسْجَدَ لَه ملائکَتُه، ثُمَّ أَمَرَهُ بأمرٍ، فَخالَفَ؟ إذا کانَ أوّلُ الدَّنِّ دُردیّاً، کَیفَ یکونُ آخِرُه؟» بگذارید مرا به بلای من، نه شما از فرزندان آدمید، آن که حق تعالی او را به ید قدرت خود بیافرید به تخصیص خلقت، و به جان بی واسطهٔ غیر ورا زنده کرد و ملائکه را فرمود تا وی را سجده کنند، پس وی را فرمانی فرمود، در آن فرمان مخالف شد؟ چون اول خُنب دُردیّ بود آخرش چگونه باشد؟ یعنی چون آدمی را بدو بازگذارند همه مخالفت باشد؛ اما چون عنایت خود به وی فرستد همه محبت باشد. پس حسن عنایت حق برشمر، و قبح معاملت خود با آن مقابله کن، و پیوسته عمر اندر این گذار. و باللّه العون و العصمة. ,
4 ٭٭٭ این است نشان بعضی از ذکر مقدمان متصوّفه و قدوهٔ ایشان، رضی اللّه عنهم اجمعین و اگر جمله را در این کتاب یاد کردمی، و یا روزگار عزیز جمله را شرح دادمی و حکایات ایشان بیاوردمی، از مقصود بازماندمی و کتاب مطوّل شدی. کنون گروهی را از متأخران بدیشان پیوندم تا فواید و مواید بیشتر باشد. و باللّه العون و التوفیق.