7 اثر از بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار علی بن عثمان هجویری / کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری / بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین در کشف المحجوب

بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری

و منهم: سیف سیاست، و آفتاب سعادت، ابوعثمان سعیدبن سلّام المغربی، رضی اللّه عنه ,

از بزرگان اهل تمکین بود و اندر فنون علم حظّی وافر داشت و صاحب ریاضات و سیاسات بود اندر رؤیت آفات. و وی را آیات بسیار است و برهان نیکو. ,

از وی می‌آید که گفت، رضی اللّه عنه: «مَن اَثَرَ صُحْبَةَ الأغنیاءِ عَلی مُجالَسَةِ الفُقراءِ إِبتلاهُ اللّهُ بِمَوْتِ الْقَلْبِ.» هرکه صحبت توانگران برگزیند بر مجالست درویشان، خدای تعالی وی را به مرگ دل مبتلا گرداند. با توانگران صحبت گفت و با درویشان مجالست؛ از آن که از فقرا کسی اعراض کند که با ایشان مجالست کرده باشد نه کسی که صحبت کرده باشد؛ از آن‌چه اندر صحبت اعراض نباشد و چون از مجالست ایشان به صحبت اغنیا شود دلش به مرگ نیاز بمیرد و تنش به بند آز گرفتار گردد. چون اعراض از مجالست را ثمرت، مرگ دل بود، اعراض از صحبت چگونه باشد؟ و اندر این کلمات فرق ظاهر شد میان صحبت و مجالست. واللّه اعلم. ,

و منهم: شاه شیوخ و تغیر از روزگار او منسوخ، ابوالفوارس شاه بن شجاع الکرمانی، رضی اللّه عنه ,

از ابنای ملوک بود و اندر زمانهٔ خود یگانه بود. صحبت ابوتراب نخشبی کرده بود و بسیاری از مشایخ را دریافته بود و اندر ذکر بوعثمان حیری طرفی از حال وی گفته آمده است. و وی را رسالات مشهور است اندر تصوّف و کتابی کرده است که آن را مراة الحکما خوانند. و او را کلام عالی است. ,

از وی می‌آید که گفت: «لِأهلِ الفَضْلِ فضلٌ مالم یَرَوْهُ، فإذا رَأَوْهُ فَلا فَضْلَ لهم، وَلِإهْلِ الْوِلایَةِ وِلایَةٌ ما لم یَرَوْها، فاذا رأوها فَلاوِلایَةَ لَهُم.» اهل فضل را فضل باشد بر همه تا آنگاه که فضل خود نبینند، چون بدیدند نیزشان فضل نماند و اهل ولایت را همچنین ولایت تا آنگاه است که ولایت خود نبینند که چون بدیند ولایتشان نماند و مراد از این، آن بود که آن‌جا که فضلو ولایت بود رؤیت از آن ساقط بود، چون رؤیت حاصل شد معنی ساقط شد؛ از آن‌چه فضل صفتی است که فضل نبیند و ولایت صفتی که رؤیت ولایت نباشد. چون کسی گوید که: «من فاضلم یا ولیّ»، نه فاضل بود نه ولی. ,

و اندر آثار وی مکتوب است که: چهل سال نخفت. چون بخفت خداوند سبحانه و تعالی را به خواب دید گفت: «بارخدایا، من تو را به بیداری شب می‌طلبیدم در خواب دیدم!» گفت: «یا شاه، در خواب بدان بیداریهای شب یافتی. گر آن‌جا بخفتی این‌جا ندیدی.» واللّه اعلم. ,

و منهم: سراج وقت و مشرف آفات مَقْت، ابوالحسن احمدبن ابی الحواری، رضی اللّه عنه ,

از جلّهٔ مشایخ شام بود و ممدوح جملهٔ مشایخ؛ تا حدی که جنید گفت: «احمدبن ابی الحواری ریحانةُ الشّامِ.» ,

وی را کلام عالی است و اشارت لطیف اندر فنون علم این طریقت و روایات صحیح از حدیث پیغمبر، علیه السّلام و رجوع اهل وقت بدو بود اندر واقعات ایشان و او مرید ابوسلیمان دارانی بود، رضی اللّه عنه و صحبت سفیان بن عُیینه و مروان بن معاویة الفزاری و نِباجی کرده بود و از هر یک ادب و فایده گرفته. ,

و ازوی می‌آید که گفت: «الدُّنیا مَزْبَلةٌ و مَجْمَعُ الکِلابِ و أقلُّ مِنَ الکِلابِ مَنْ عَکَفَ علیها؛ فانَّ الکلبَ یأخذُ مِنْها حاجَتَهُ و یَنْصَرِفُ عنها و المُحِبُّ لها لایَزُولُ عنها بِحالٍ.» دنیا چون مزبله‌ای است و جایگاه جمع گشتن سگان و کمتر از سگان باشد آن که بر سر معلوم دنیا بایستد؛ از آن‌چه سگ از مزبله حاجت خود روا کند و برود و دوست دارندهٔ دنیا از جمع کردن آن برنگردد. و از حقیری دنیا بود به نزدیک همت آن جوانمرد که دنیا را به مزبله مانند کرد و اهل آن را به کمتر از سگان و علت آورد که چون سگ از مزبله بهرهٔ خویش بگیرد از آن فراتر شود؛ اما اهل دنیا پیوسته بر سر جمع کردن دنیا نشسته‌اند و از محبت و گرد کردن آن هرگز برنگردند و این علامت انقطاع وی است از دنیا و اخوات آن و اعراض وی از اصحاب آن و مر اهل این طریقت را گسستگی از دنیا مجالی خوش و روضه‌ای خرم است. ,

و منهم: باسط علوم، و واضع رسوم، ابومحمد، احمدبن الحسین الجُریری، رضی اللّه عنه ,

از صاحب سران جنید بود و صحبت سهل بن عبداللّه دریافته بود. و از همه اصناف علوم خبر داشت. اندر فقه امام وقت بود واصول نیک دانست. و اندر طریقت تصوّف به درجتی بود که جنید گفت: «مریدان مرا ادب آموز و ریاضت فرمای.» و از پس جنید ولی عهد وی بود. ,

از وی می‌آید که گفت: «دَوامُ الایمانَ وَقِوامُ الأدیانِ و صَلاحُ الأبدانِ فی خِلالِ ثلاثٍ: الإکتفاء، و الاتّقاء و الاحتماء. فَمَنِ اکْتَفی باللّهِ صَلُحَتْ سَریرَتُه، و مَنِ اتَّقی ما نَهیَ اللّهُ عَنه اسْتَقامَتْ سیرَتُه، وَمَنِ احتَمی مالَم یُوافِقْهُ ارْتاضَتْ طبیعَتُه. فَثَمَرَةُ الإکتفاءِ صَفْوُ المَعرِفَةِ و عاقِبَةُ الإتّقاءِ حُسنُ الخلیفةِ و غایةُ الإحتماءِ اعتِدالُ الطّبیعةِ.» دوام ایمان و پایْ داشت دین و صلاح تن اندر سه چیز بسته است: یکی بسنده کردن ودیگر پرهیز کردن و سدیگر غذا نگاه داشتن. هرکه به خدای تعالی بسنده کند سرش بصلاح شود، و هرکه از مَناهی وی بپرهیزد سیرتش نیکو گردد و هرکه غذای خود نگاه دارد نفسش ریاضت یابد. پس پاداش اکتفا صَفو معرفت باشد و عاقبت تقوی حسن خلیقت و غایت احتما اعتدال طبیعت؛ یعنی هرکه به خداوند تعالی بسند کار باشد معرفتش مصفا شود و هر که چنگ در معاملت تقوی زند خُلقش نیکو گردد اندر دنیا و آخرت؛ کما قالَ النَّبیُّ، علیه السّلام: «مَنْ کَثُرَ صلواتُه باللّیل حَسُنَ وَجْهُه بِالنَّهار. هر که را نماز شب بسیار بود رویش اندر روز نیکو باشد.» و اندر خبر دیگر است که: در قیامت متقیان می‌آیند «وُجُوهُهُم نورٌ علی مَنابِرَ منْ نورٍ. با روی‌های منور بر تخت‌ها از نور»، و هرکه طریق احتما بر دست گیرد تنش از علت و نفسش از شهوت محفوظ باشد. و این سخنان جامع است و نیکو. واللّه اعلم. ,

و منهم، مستغرق معنی و مستهلک دعوی ابوالمغیث الحسین بن منصور الحلاج، رضی اللّه عنه ,

از مستان و مشتاقان این طریقت بود و حالی قوی و همتی عالی داشت. ,

و مشایخ این قصه اندر شأن وی مختلف‌اند: به نزدیک گروهی مردود است، و به نزدیک گروهی مقبول؛ چون عمرو بن عثمان و ابویعقوب نهرجوری و ابویعقوب اقطع و علی بن سهل اصباهانی و جز ایشان گروهی رد کردندش؛ و باز ابن عطا و محمدبن خفیف و ابوالقاسم نصر آبادی و جملهٔ متأخّران قبول کردندش؛ و باز گروهی اندر امر وی توقف کرده‌اند، چون جنید و شبلی و جُرَیری و حُصری و جز ایشان، و گروهی دیگر به سحر و اسباب آن وی را منسوب کردند. ,

اما اندر ایام ما شیخ ابوسعید و شیخ ابوالقاسم کُرَّکان و شیخ ابوالعباس شقانی رضی اللّه عنهم اندر وی سری داشته‌اند و به نزدیک ایشان بزرگ بود. اما استاد ابوالقاسم قشیری رضی اللّه عنه گوید که: «اگر وی یکی از ارباب معانی و حقیقت بُوَد به هجران ایشان مهجور نگردد و اگر مردود حق و مقبول خلق بود به قبول خلق مقبول نگردد؛ به حکم تسلیم وی را بدو بازگذاریم و بر قدر نشانی که در وی یافتیم از حق، وی را بزرگ داریم.» ,

و منهم: شیخ محمود، و معدن جود، ابوعلی احمد بن محمد بن القاسم الرّودباری، رضی اللّه عنه ,

از جوانمردان متصوّفه بود و سرهنگان ایشان و از ابنای ملوک بود. اندر فنون معاملات شأنی عظیم داشت. و وی را آیات و مناقب بسیار است و کلام لطیف اندر دقایق این طریقت. ,

از وی می‌آید که گفت: «المُریدُ لایُریدُ لِنَفْسِهِ إلّا ما أرادَ اللّهُ لَهُ و المرادُ لا یریدُ مِنَ الکَوْنَیْن شَیئاً غَیْرَه.» مرید آن بود که هیچ چیز نخواهد مر خود را الا آن که حق تعالی وی را خواسته باشد و مراد آن که هیچ چیز نخواهد از کونین به‌جز حق، تعالی. پس راضی به ارادت حق، تارک ارادت باید تا وی مرید باشد و محب را خود ارادت نباید تا مراد باشد. آن که حق را خواهد جز آن نخواهد که او خواهد و آن که حق ورا خواهد وی جز حق را نخواهد. پس رضا از مقامات ابتدا بود و محبت از احوال انتها. و نسبت مقامات به تحقیق عبودیت است و مشرب درجات به تأیید ربوبیت. و چون چنین باشد مرید به خود قایم بود و مراد به حق قایم بود. واللّه اعلم. ,

و منهم: شیخ ظرفا، و قدوهٔ اهل صفا، ابوالعباس احمدبن محمد بن سهل الأَدَمی، رضی اللّه عنه ,

از بزرگان مشایخ بود و محتشمان ایشان. و پیوسته محترم بود در میان اقران خود. و عالم بود به علوم تفسیر و قرائت و زبانی داشت اندر فهم لطایف قرآن و بدان مخصوص بود و از کبار مریدان جنید بود و با ابراهیم مارستانی صحبت داشته بود. ابوسعید خرّاز وی را حرمتی تمام داشتی و جز وی کسی را به تصوّف مسلم نکردی. ,

از وی می‌آید که گفت: «السُّکونُ إلی مألوفاتِ الطَّبایعِ یَقْطَعُ صاحِبَها عَنِ بُلوغِ درجاتِ الحَقائِقِ.» آرام گرفتن با چیزی که طبایع را با آن الف بود مرد را از درجات حقایق بیفکند؛ یعنی هر که با مألوفات طبع بیارامد از حقیقت بازماند؛ از آن‌چه طبایع ادوات و آلات نفس‌اند و نفس محل حجاب است و حقیقت محل کشف و هرگز مرید، محجوب و ساکن، مکاشف نباشد. پس ادراک حقایق اندر اعراض مألوفات طبایع بسته است، و الف طبع با دو چیز باشد: یکی با دنیا و دیگر با عقبی. با دنیا الف گیرد به حکم جنسیت و با عقبی به حکم پندار و ناشناخت. پس الفش با پنداشت عقبی است نه با عین آن؛ که اگر به‌حقیقت بشناسدی از این سرای فانی بگسلدی، و چون از این گسست ولایت طبع اسپری شد، آنگاه کشف حقایق بود؛ که آن سرای با طبع جز به فنای طبع خویشی ندارد؛ «لأنَّ فیها ما لاخَطَرَ علی قلبِ بَشرٍ.» خطر عقبی بدان است که راهش پرخطر است، و بس خطر ندارد آن چیز که اندر خواطر آید، و چون اندر معرفت حقیقت عقبی، و هم عاجز بود، طبع را با عین آن چگونه الف باشد؟ درست شد که الفت طبع با پنداشت عقبی است. واللّه اعلم. ,

و منهم: امام متوکلان، و گزیدهٔ اهل زمان، ابوتراب عسکر بن الحُصَین النَّسَفی، رضی اللّه عنه ,

از جلّهٔ مشایخ خراسان بود و از سادات ایشان، مشهور به فتوت و زهد و ورع. وی را کرامات بسیار است و عجوبات بیشمار که در بادیه دیده است و از کبرای مسافران متصوّفه بود و بَوادی، جمله، به تجرید گذاشتی. وفات وی اندر بادیهٔ بصره بود. از پس چندین سال جماعتی بدو رسیدند. وی را یافتند بر پای استاده و روی سوی قبله کرده و جان تسلیم کرده و خشک گشته، رَکوه‌ای اندر پیش نهاده و عصا در دست گرفته و از سِباع هیچ چیز گرد او نگشته. ,

از وی می‌آید که گفت: «الفقیرُ قُوتُهُ ماوَجَدَ و لِباسُهُ ماسَتَرَ وَمَسْکَنُهُ حَیْثُ نَزَلَ.» قوت درویش آن بود که بیابد و در آن اختیار نکند؛ و لباسش آن که ورا بپوشد، اندر آن تصرف نکند و جایگاهش آن که فرو آید و منزل کند و خود را جای نسازد؛ از آن‌چه تصرف اندر این هر سه مشغولی بود. ,

و همه عالم اندر بلای این سه چیز مانده‌اند، چون تکلف کنند و این از روی معاملت بود؛ اما از روی تحقیق غذای درویش وجد باشد و لباسش تقوی و مسکنش غیب؛ از آن‌چه خداوند گفت، عزّ مِنْ قائلٍ: «وَاَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُم مآءً غَدَقاً (۱۶/الجنّ).» و نیز گفت، قوله، تعالی: «و ریضاً و لِباسُ التَّقوی (۲۶/الأعراف).» و رسول گفت، علیه السّلام: «الفَقْرُ وَطَنُ الغَیْبِ.» ,

و منهم: اندر فن خود امام، و عالی حال و لطیف کلام، ابوبکر محمدبن موسی الواسطی، رضی اللّه عنه ,

از محققان مشایخ بود و اندر حقایق شأنی عظیم داشت و درجتی بلند و به نزدیک جملهٔ مشایخ ستوده و از قدمای اصحاب جنید بود. عبارتی غامض داشت، ظاهریان را چشم اندر آن نیفتادی. و اندر هیچ شهر آرام نیافت. چون به مرو آمد اهل مرو به حکم لطافت طبع و نیکو سیرتی خود وی را قبول کردند و سخن وی بشنیدند، و عمر آن‌جا بگذاشت. ,

از وی می‌آید که گفت: «الذّاکِرُونَ فی ذِکرِه أکثرُ غَقْلةً مِنَ النّاسینَ لِذِکْرِه.» یادکننده را اندر یاد کرد وی، غفلت زیادت بود از فراموش کنندهٔ ذکر وی؛ از آن که چون وی را یاد دارد، اگر ذکر را فراموش کند زیان ندارد. زیان آن دارد که ذکرش را یاد کنند و وی را فراموش؛ که ذکر غیر مذکور باشد. پس اعراض از مذکور با پنداشت ذکر، به غفلت نزدیک‌تر بود از اعراض بی پنداشت؛ و ناسی را اندر نسیان و غیبت، پنداشت حضور نباشد و ذاکر را اندر ذکر وغیبت از مذکور، پنداشت حضور باشد. پس پنداشت حضور بی حضور، به غفلت نزدیک‌تر از غیبت بی پنداشت؛ از آن که هلاک طلاب حق اندر پنداشت ایشان است. آن‌جا که پنداشت بیشتر، معنی کمتر و آن‌جا که معنی کمتر، پنداشت بیشتر، و حقیقت پنداشت ایشان ازتهمت عقل باشد و عقل را از تهمت نهمت حاصل آید و همت را نَهمت و تهمت هیچ مقارنت نباشد و اصل ذکر یا در غیبت بود یا در حضور: چون ذاکر را از خود غیبت بود و به حق تعالی حضور، آن نه ذاکر بود که مُشاهِد بود و چون از حق تعالی غایب بود به خود حاضر بود، آن نه ذکر بود که غیبت بود و غیبت از غفلت بود. وهو اعلم. ,

و منهم: شیخ باوقار و مُشرف خواطر و اسرار، ابوالسری منصور بن عمار، رضی اللّه عنه ,

از بزرگان مشایخ بود به درجت و از کبرای ایشان به مرتبت. از اصحاب عراقیان بود و مقبول اهل خراسان بود و احسن کلام اندر موعظت کلام وی بود و الطف بیان، بیانِ وی. مردمان را عِظت کردی به فنون علم و روایات و درایات و احکام ومعاملات عالم بود. و بعضی از متصوّفه اندر امر وی مبالغت فوق حد کنند. ,

از وی می‌آید که گفت: «سبحانَ مَنْ جَعَلَ قُلُوبَ العارفینَ أَوْعیَةَ الذِّکْرِ، و قُلوبَ الزّاهدینَ أوْعَیَةَ التَّوکُّلِ، و قُلوبَ المتوکِّلینَ أَوْعیَةَ الرِّضا، و قُلوبَ الفُقَراءِ أَوعیَة القَناعَةِ، و قُلوبَ أَهْلِ الدّنیا أَوْعیَةَ الطَّمَعِ.» ,

پاک آن خدایی که دل عارفان را محل ذکر گردانید و از آنِ زاهدان موضع توکل، و از آن متوکلان منبع رضا، و از آنِ درویشان جایگاه قناعت، و از آنِ اهل دنیا محل طمع و اندر این عبرتی است که هر عضوی را که خداوند تعالی بیافرید مر فعلی را محل گردانید؛ چنان‌که دست‌ها را محل بطش و پای‌ها را محل مَشْی و چشم‌ها را محل نظر وگوش‌ها را محل سمع و زبان را محل نطق آفرید و اندر معانی کمونی و ظهوری ایشان خلافی بیشتر نبود. فاما دل‌ها را که بیافرید در هر یکی معنیی مختلف نهاد و ارادتی دیگرسان و هوایی دیگرگون، یکی را محل معرفت کرد و یکی را موضع ضلالت، یکی جایگاه قناعت و مانند این و اندر هیچ عضو عجوبهٔ فعل خداوند تعالی ظاهرتر از دل‌ها نیست. ,

آثار علی بن عثمان هجویری

7 اثر از بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بابٌ ذکر ائمّتهم مِنْ أتباعِ التّابعین در کشف المحجوب علی بن عثمان هجویری شعر مورد نظر پیدا کنید.