1 اثر از قصاید السبعه در دیوان مونس الارواح حیدر شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید السبعه در دیوان مونس الارواح حیدر شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار حیدر شیرازی / دیوان مونس الارواح حیدر شیرازی / قصاید السبعه در دیوان مونس الارواح

قصاید السبعه در دیوان مونس الارواح حیدر شیرازی

1 شمس و قمر ز پرتو رای محمدست دنیا و آخرت ز برای محمدست

2 در شهر اندرون که درو جز خدای نیست دل خانه ی حق است که جای محمدست

3 خورشید آسمان که جهان غرق نور اوست یک ذره روشنی ز صفای محمدست

4 تا دیده ام لقای محمد بسان نور در دیده ام همیشه لقای محمدست

1 ای ز هستی غلغلی در ملک جان انداخته عکس نور ذات خود بر انس و جان انداخته

2 آتشی از مهر در میدان دل افروخته پرتوی از ذات در صحرای جان انداخته

3 نه تتق در عالم کون و فساد افراشته هفت فرش اندر سرای کن فکان انداخته

4 مهر وحدت از رخ شاه و گدا افروخته نور قربت در دل پیر و جوان انداخته

1 پادشاهی که به شب خلق جهان را خواب داد دست صنعش طره ی مشکین شب را تاب داد

2 هر دم از دارالشفای شوق از بهر دوا دردمندان را ز حکمت شکر و عناب داد

3 چون به دست صنع خود خوان کرم می گسترید از خداوندی خود روزی شیخ و شاب داد

4 ابر احسانش که عالم از کرم سیراب کرد تشنگان عشق را دریای بی پایاب داد

1 بنده ام از جان خدایی را که او جان آفرید مهر و ماه و انجم و گردون گردان آفرید

2 دست صنع لایزالش، روز قدرت در ازل پاره ی یاقوت در فیروزه ایوان آفرید

3 زابر فیض، اندر بن دریای حکمت، در صدف لؤلؤ شهوار از یک قطره باران آفرید

4 از برای آنکه بنشانند بر تخت زرش پرتوی از مهر در لعل بدخشان آفرید

1 قادری کز قدرت این عالم پدیدار آورد خلق عالم را به عشق خویش در کار آورد

2 نافه از آهو و نور از نار و لعل از خاره سنگ گوهر از بحر و زر از کان و گل از خار آورد

3 حکم او از رعد غران کوس سلطانی زند امر او از ابر گریان در شهوار آورد

4 خار تیز از قدرت او بوستان پر گل کند چوب خشک از حکمت او میوه ها بار آورد

1 رسید موسم گل ساقیا! بگردان راح که عشقبازی و مستی به دین ماست مباح

2 زبهر آنکه کنم کهربا به رنگ عقیق بیار لعل مذاب از زمردین اقداح

3 به نیم شب دل من همچو شمع روشن کن از آن شراب که روشندل است چون مصباح

4 تو از صلاح مگو با من ار خردمندی از آن که عاشق بیچاره نیست مرد صلاح

1 خالق اشیا که این دریای اخضر آفرید در کنار و دامنش، یاقوت و گوهر آفرید

2 طاق ازرق بست و این فرش مطبق گسترید مهر انور ساخت و این ماه منور آفرید

3 در خم چوگان ماه نو به صنع خویشتن آسمان ماننده ی گوی مدور آفرید

4 طشت زرین، طاس سیمین، در و گوهر، جزع و لعل این همه قدرت درین دریای اخضر آفرید

1 صانع بی‌چون که این عالم هویدا می‌کند این همه قدرت ز صنع خویش پیدا می‌کند

2 چون درست مهر پنهان می‌کند دامن گردون پر از لؤلؤ لالا می‌کند

3 در شب تاریک بهر روشنایی در سپهر صد هزاران مشعل انجم هویدا می‌کند

4 چرخ صوفی وضع ازرق‌پوش را هنگام شام در کنارش از شفق یاقوت حمرا می‌کند

1 قادرا، پاکا به درگاهت پناه آورده‌ام سر ز ره گر برده بودم، سر به راه آورده‌ام

2 جان به صبح اول اندر حضرت آوردم به صدق تا نگویی دیر آوردی، به گاه آورده‌ام

3 پای عزت در رهت هر شامگه بنهاده‌ام روی طاعت بر درت هر صبحگاه آورده‌ام

4 من به پیش قاضی الحاجات بر اقرار خویش مصطفا و مرتضا هر دو گواه آورده‌ام

آثار حیدر شیرازی

1 اثر از قصاید السبعه در دیوان مونس الارواح حیدر شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید السبعه در دیوان مونس الارواح حیدر شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.