1 آن شب آفاق همچو گلشن بود شب نبود آن، که روز روشن بود
2 فلک از آفتاب و بدر منیر قدحی بود پر ز شکر و شیر
3 ماه چون کاسهٔ پنیر شده کوچها همچو جوی شیر شده
4 سایه ظلمت فگنده بر سر نور ریخته مشک ناب بر کافور
1 شب که در بزمگاه مینا رنگ زهره با چنگ راست کرد آهنگ
2 باده از سرخی شفق کردند اختران لعل در طبق کردند
3 شاه را دل به سوی باده کشید باده با مهوشان ساده کشید
4 بهر عشرت نشست در جایی کان گدا را بود تماشایی
1 باز چون ظلمت شب آمد پیش مبتلای فراق شد درویش
2 بامدادان که طفل این مکتب صفحه را شست از سیاهی شب
3 آسمان زد به رسم هر روزه قلم زر به لوح فیروزه
4 اهل مکتب ز خواب برجستند به خیال سبق میانن بستند
1 کرکسی ژاژخای بیمعنی با همایی فتاد در دعوی
2 گفت کم نیست از تو پایهٔ من زان که مقدار توست سایهٔ من
3 عاقلی گفتش ای فرومایه نیست آن سایه همچو این سایه
4 هر که در سایهٔ همای بود نام او سایهٔ خدای بود
1 کردگارا به بینیازی خویش به کریمی و کارسازی خویش
2 به سهیقامتان گلشن ناز به ملامتکشان کوی نیاز
3 به صفات جلال و اکرامت نظر خاص و رحمت عامت
4 به سلاطین مسند تحقیق یالکان مسالک توفیق