1 روز و شب من به گفتگوی تو گذشت سال و مه من به جستجوی تو گذشت
2 عمرم به طواف گرد کوی تو گذشت القصه، در آرزوی تو گذشت
1 آنی که تمام از نمکت ریختهاند ذرات وجودت ز نمک بیختهاند
2 با شیرهٔ جانها نمک آمیختهاند تا همچو تو صورتی برانگیختهاند
1 چون صورت زیبای تو انگیختهاند صد حسن و ملاحت به هم آمیختهاند
2 القصه که شکل عالمآرای تو را در قالب آرزوی ما ریختهاند
1 هر کس که می عشق به جامش کردند از دردی درد تلخکامش کردند
2 گویا همه غمهای جهان در یک جا جمع آمده بود، عشق نامش کردند
1 تا کی دلت از چرخ حزین خواهد بود؟ با محنت و درد همنشین خواهد بود
2 خوش باش که روزگار پیش از من و تو تا بود چنان بود و چنین خواهد بود
1 دیدم که یکی دو دسته از سنبل تر بر بسته و خوش نهاده در پیش نظر
2 گفتم که برو دو زلف یارم بنگر بر بسته دگر باشد و خود رسته دگر
1 یار آمد و یار دلنواز آمد باز بهر دل خسته چارهساز آمد باز
2 عمرم همه رفته بود از رفتن او صد شکر که عمر رفته باز آمد باز
1 دردا که اسیر ننگ و نامیم هنوز در گفت و شنید خاص و عامیم هنوز
2 شد عمر تمام و ناتمامیم هنوز صد بار بسوختیم و خامیم هنوز
1 بی روی توام هست ملالی که مپرس وز زندگی خود انفعالی که مپرس
2 هر لحظه چه پرسی که بگو حال تو چیست؟ دور از تو افتادهام به حالی که مپرس
1 امروز ز حد میگذرد سوز فراق وین شعلهٔ آهِ آتشافروز فراق
2 روز عجبی پیش من آمد! یا رب این روز قیامتست یا روز فراق