1 از یمن سرفرازی مدح خدایگان کلکم گذشته از علم شاه کاویان
2 والا گهر فرشته سیر عقل دیده ور فرزانهٔ زمانه و دانا دل زمان
3 از ابر کف به تشنهٔ امّید کام بخش وز لطف حق به دولت جاوید کامران
4 قطبین را به لنگر تمکینش اقتدار سعدین را به دولت مسعودش اقتران
1 آمدی چون تو من بی سر و سامان رفتم هستیم گرد رهی بود، به جولان رفتم
2 وضع آشفتگی ام بی تو چنان زیبا بود که دل آشوب تر از زلفِ پریشان رفتم
3 هم بت قلب شمارند مرا برهمنان طاق ابروی تو را بس که به قربان رفتم
4 گر تو رفتی ز برم لیک به گردم نرسی به قفای تو ز خود بس که شتابان رفتم
1 بنده ام، مسکنت سرای من است خاکم، افتادگی عصای من است
2 سر ز تیغ جفا نمی تابم هر چه خواهد کند، خدای من است
3 صافیِ می فروش دیر مغان به ز سجّادهٔ ریای من است
4 ناتوان ناله ای که می شنوی در نی استخوان نوای من ست