1 چون ز بیداد چرخ بدرنسا شد ز عالم به جنت الماوی
2 گفت هاتف برای تاریخش از جهان رفت حیف بدرنسا
1 بلبل گویای این باغ آذر از دور سپهر لب فروبست از نوای زندگی ناگاه آه
2 ناگهان دم درکشید از بذلهٔ دلکش دریغ عاقبت خاموش گشت از نغمهٔ دلخواه آه
3 دامن صحبت کشید از چنگ اهل دل فسوس ظل رحمت برگرفت از فرق اهل الله آه
4 صبح او گردید شام از گردش انجم فغان روز عالم شد سیاه از دور مهر و ماه آه
1 چون آقا صادق آن فروزان اختر تزویج نمود دختری مهپیکر
2 کلک هاتف برای تاریخ نوشت گردید مهی قرین مهر انور
1 صدهزار افسوس از فخر زمان زینت که بود زیور این بوستان و زینت این گلستان
2 صد هزاران حیف از آن سرو سهی قامت که بود قامتش سرو سهی بالای بستان جهان
3 دری برج خدارت در درج احتجاب شد دریغا در زمین پنهان ز جور آسمان
4 شمع خلوتخانهٔ آل پیمبر کز رخش داشت نور آن خاندان و روشنی آن دودمان
1 حیف از حاجی محمد صادق روش ضمیر شمع بزم افروز زیبای شبستان جهان
2 حیف از آن ماه جهان آرای بینقصان که کرد جای در زیر زمین آخر ز دور آسمان
3 حیف از آن مهر جهانتاب بلند اختر که شد عالمی تاریک چون در زیر غبرا شد نهان
4 حیف از آن نخل برومند ثمرپرور که ریخت برگ و بارش ناگه از دمسردی باد خزان