10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی

1 رفتی و دارم ای پسر بی تو دل شکسته‌ای جسمی و جسم لاغری جانی و جان خسته‌ای

2 می‌شکنی دل کسان ای پسر آه اگر شبی سر زند آه آتشین از دل دلشکسته‌ای

3 منتظرم به کنج غم گریه‌کنان نشانده‌ای خود به کنار مدعی خنده زنان نشسته‌ای

4 زان دو کمند عنبرین تا نروم ز کوی تو سلسله‌ای به پای دل بسته و سخت بسته‌ای

1 گواهی دهد چهرهٔ زرد من که دردی بود بی‌دوا درد من

2 شدم خاک اگر از جفایش مباد نشیند به دامان او گرد من

3 به گلزاری من ای صبا چون رسی بگو با گل ناز پرورد من

4 که گر یک نظر روی من بنگری ترحم کنی بر رخ زرد من

1 بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب یا من به قتل می‌رسم امروز یا رقیب

2 شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید مرگ مرا که می‌طلبد از خدا رقیب

3 با یار شرح درد جدائی چسان دهم چون یک نفس نمی‌شود از وی جدا رقیب

4 هم آشناست با تو و هم محرم ای دریغ ظلم است با سگ تو بود آشنا رقیب

1 دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری که بر وی هر زمان ابرو کمانی می‌زند تیری

1 بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد یاد من گو نکند غیر فراموشش باد

2 یار بی‌غیر که می در قدحش خون گردد خون من گر همه ریزد به قدح نوشش باد

3 سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن شرمی از جلوهٔ آن سرو قبا پوشش باد

4 دوش می‌گفت که خونت شب دیگر ریزم امشب امید که یاد از سخن دوشش باد

1 دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش او از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش

2 گفتا چه شد آن دل که من از بس جفا خون کردمش گفتم که با خون جگر از دیده بیرون کردمش

3 گفت آن بت پیمان‌گسل جستم ازو چون حال دل خون ویم بادا بحل کز بس جفا خون کردمش

4 ناصح که می‌زد لاف عقل از حسن لیلی وش بتان یک شمه بنمودم به او عاشق نه مجنون کردمش

1 به یک نظاره چون داخل شدی در بزم میخواران گرفتی جان ز مستان و ربودی دل ز هشیاران

2 چه حاصل از وفاداری من کان بی‌وفا دارد وفا با بی‌وفایان، بی‌وفائی با وفاداران

3 تویی کافشاند و ریزد به کشت دوست و دشمن سموم قهر تو اخگر سحاب لطف تو باران

4 به جان و دل تو را هر سو خریداری بود چون من به سیم و زر اگر بوده است یوسف را خریداران

1 چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی

2 تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی

3 ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرم همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

4 همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکستهٔ ما کنی

1 چه گویمت که دلم از جدائیت چون است دلم جدا ز تو دل نیست قطرهٔ خون است

2 تو کرده‌ای دل من خون و تا ز غصه کنی دوباره خون به دلم پرسیم دلت چون است

3 نه زلف و خال و رخ لیلی، آن دگر چیز است که آفت دل و صبر و قرار مجنون است

4 ز مور کمترم و می‌کشم به قوت عشق به دوش باری، کز حد پیل افزون است

1 گه ره دیر و گهی راه حرم می‌پویم مقصدم دیر و حرم نیست تو را می‌جویم

آثار هاتف اصفهانی

10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.