1 من کز نم دیده آسیا گردانم کشتی بر خشک در سفر چون رانم
2 یک نامه نمی نویسد آن جانانم این نامه نا نوشته تا کی خوانم
1 یک چند نهان سوی دل آرام شدیم و اکنون به عیان جفت می و جام شدیم
2 ترسیدن ما همه ز بدنامی ماست اکنون ز چه ترسیم که بدنام شدیم
1 آن رفت که کردمی نگه سوی تو من خوشدل شدمی بدیدن روی تو من
2 رو رو که چو آگه شوم از خوی تو من گر مشک شوی هم نکنم بوی تو من
1 این لشکر شاه فتح یابند همه در نیزه گزاردن شهابند همه
2 چون ذره اگر چه بی حسابند همه در تیغ زدن چو آفتابند همه
1 ای جان دل ریش بر مهان بیش منه ای کاه ضعیف کوه بر خویش منه
2 کوته تر از آن است که پنداری عمر چندین امل دراز در پیش منه
1 در خواب ندید چرخ اعلا چو منی در جوف صدف نیافت دریا چو منی
2 وانگه چو توئی جفا کند با چو منی در غصه چون توئی دریغا چو منی
1 ای سر تا پا به تازگی سرو سهی از جمله نیکوان به خوبی تو بهی
2 بر حسن و جمال بیش می افزاید چشم آر و را چو خاک بر روی نهی