1 چیست نامی بلند همچو سپهر کز حروفش چهار ارکان خاست
2 دو نقط دارد آن و بی نقط است چون مفید و لبید بی کم و کاست
3 به حساب جمل چو بشماری درج چرخ ازو توانی یافت
4 عدد اوست روز سال تمام زان چو چرخ و زمانه کامرواست
1 اعداد حروف نام آن دلبر چست چون بخش کنی سیصد و شصت است درست
2 حرف سومش ز یک چهارم حرف است و ثانی حرف شش یکی حرف نخست
1 عدد حرف چل چو بشماری جمله اعداد نام دلبر ماست
2 چار حرف است از آن دو بی نقط است بر دگر حرف او نقط پیداست
1 نام یارم کزو دلم درواست آنکه چون سرو راست قامت خاست
2 چار حرف است و در حساب جمل آمد از شصت و پنج بی کم و کاست
3 همه از یازده برانداز آنگه نه و مقلوب باشد و دوراست
1 چیست ای شاه گنبد زرین که در او پنج چیز موجود است
2 بوی او روز بزم یاران را خوشتر از بوی عنبر و عود است
3 اندرونش به طعم و شیرینی بهتر از پاره های معقود است
4 دانه ها کاندروست با همه نفع یکی از نقل های معهود است
1 مرغی که به کوه جای گیرد یا دشت نامش به حساب جمله آمد ده و هشت
2 هر چار حروف نامش ار قلب کنی هر چند که هجده است حالی ده گشت
1 مرد چون قلب نام خویش اندوخت اندر این دور محتشم گردد
2 چون از این رمز گشت خالی مرد فتح نامش ز غصه ضم گردد
1 حصاری چیست سنگین و مدور شبه رنگ و کمرش الماس پیکر
2 کمرزاده ازو در گوهر و اصل ولیکن بوده بر مادر ستمگر
3 به بالای حصار ابری دخان رنگ به زیر آن حصار انبوه لشکر
4 همه رومی رخ و غران و سرکش همه سرشان سنان و حربه یکسر
1 پنج سی عقد نام یار من است همه در پنج حرف کرده قرار
2 اول ثالثش دو سی آمد دوم و پنجمش دو سی انگار
3 اولش نصف ثالث آمد و باز پنجمش خمسی از دوم بشمار
1 دلبری دارم و هر کس که بود همنامش دولتی گردد و از بخت برآید کامش
2 پنج حرف است و شمارش صد و پنجاه بود به حساب جمل ار جمع کنی ارقامش
3 چار از آن هست یکی جامه دیبای نفیس که مهین همه افلاک بود همنامش
4 قلب گردان و بر او ثلث ز اصلش بفزای نه در آغاز ولی در وسط و انجامش