1 پنج سی عقد نام یار من است همه در پنج حرف کرده قرار
2 اول ثالثش دو سی آمد دوم و پنجمش دو سی انگار
3 اولش نصف ثالث آمد و باز پنجمش خمسی از دوم بشمار
1 چیست نامی بلند همچو سپهر کز حروفش چهار ارکان خاست
2 دو نقط دارد آن و بی نقط است چون مفید و لبید بی کم و کاست
3 به حساب جمل چو بشماری درج چرخ ازو توانی یافت
4 عدد اوست روز سال تمام زان چو چرخ و زمانه کامرواست
1 چیست آن عاشقی به فرهنگی سرگرفته فتاده چون سنگی
2 سینه پرجوش عشق شیرینی لب پر از دود دل چو دلتنگی
3 در خوی سرد غرقه بی المی تب نه و همچو ماند بدرنگی
1 ایا بلند منش صاحبی که دست قدر ز بهر قدر تو بر آسمان زند خرگاه
2 ترا سپهر نهم کاطلسش همی خوانند به جای آستر آمد برای خیمه جاه
3 طناب عمر تو چندان گشاده خواهد چرخ که دور دهر بود در جدار آن کوتاه
4 ستون خیمه قدرت چو برفرازد سر فلک چو فلکه نماید گرش کنند نگاه
1 مرد چون قلب نام خویش اندوخت اندر این دور محتشم گردد
2 چون از این رمز گشت خالی مرد فتح نامش ز غصه ضم گردد
1 ای داده روزگار درت را به طوع بوس وی کرده کردگار ترا شاه راستین
2 شش حرف التماس من است از سخای تو کامروز هفت عضو رهی شد بدان رهین
3 هر شش نشانده ام به دو مصراع در دست چون عهد تو ممهد و چون رای تو رزین
4 مجموع اوست پنج صد و بیست و هشت راست گر خواهی از حساب جمل بشمر و ببین
1 اعداد حروف نام آن دلبر چست چون بخش کنی سیصد و شصت است درست
2 حرف سومش ز یک چهارم حرف است و ثانی حرف شش یکی حرف نخست
1 عدد حرف چل چو بشماری جمله اعداد نام دلبر ماست
2 چار حرف است از آن دو بی نقط است بر دگر حرف او نقط پیداست
1 نام یارم کزو دلم درواست آنکه چون سرو راست قامت خاست
2 چار حرف است و در حساب جمل آمد از شصت و پنج بی کم و کاست
3 همه از یازده برانداز آنگه نه و مقلوب باشد و دوراست
1 چیست ای شاه گنبد زرین که در او پنج چیز موجود است
2 بوی او روز بزم یاران را خوشتر از بوی عنبر و عود است
3 اندرونش به طعم و شیرینی بهتر از پاره های معقود است
4 دانه ها کاندروست با همه نفع یکی از نقل های معهود است