1 مرا این نغمه مالد دم به دم گوش که بلبل در چمن عیب است خاموش
2 ز لب مهر خموشی زود برگیر زبان را در پس دندان مکن پیر
3 چه خاموشی، چمن را گوش کر نیست فغان عندلیبان بیاثر نیست
4 محیط جسم را نطق است گوهر زبان بی سخن، برگیست بی بر
1 اگر عمر ابد خواهی در ایام ز آب چشمه اچول طلب، کام
2 سکندر آب اگر زین چشمه میخورد برای چشمه حیوان نمیمرد
3 ندارد قدر این آب، آب حیوان ازان تن زنده میماند ازین جان
4 صفای چشمه بین، کز چند فرسنگ نماید سنگ در آب، آب در سنگ
1 زهی عالی بنا کز پایداری بقا را کرده تعلیم استواری
2 مقام خوابگاه پادشاهی مهیّا شد به تایید الهی
3 سراسر نور چون کاشانه چشم شده مردمنشین چون خانه چشم
4 در و بامش همه عنبرسرشت است که گویی خانه چشم بهشت است
1 صدفوار این جلد گوهرنگار لبالب بود از در شاهوار
2 به حسن و صفا میبرد دل ز چنگ کجا نقش ارژنگ و این آب و رنگ
3 چنین صنعتی کس نبرده به کار به جز صانع دست صنعتنگار
4 کسی کاین چنین لعبتی ساز کرد مگویید نیرنگ، اعجاز کرد
1 دوش به رسواشدن عالمی بود سرم بر سر زانو دمی
2 ناخن طبعم پی مضمون بکر عقدهگشا گشت ز گیسوی فکر
3 معنی باریک گزیدم بسی چون مژه، مو در خره چیدم بسی
4 شب همه شب خاک هجا بیختم بر سر هرکس قدری ریختم