بوی آن موی معبر باز برد از غبار همدانی مفردات 1
1. بوی آن موی معبر باز برد از هوش مارا
یار مستی میکشند این میکشان بردوش مارا
...
1. بوی آن موی معبر باز برد از هوش مارا
یار مستی میکشند این میکشان بردوش مارا
...
1. از دست گلچین بی روی گل ماند
چون پای بلبل در دیده ام خار
...
1. نزدیک شد که مردم چشمم به جای اشک
در انتظار دوست به دامن روان شود
...
1. این قامت رعنای تو این خانۀ ویران من
سرو سرای روستا طاووس خانۀ خار کن
...
1. گرچه دانم ز اشک خون باران من
لاله خواهد رست از بستان من
...