بدان که ولایت داشتن کار بزرگی است و خلافت حق است در زمین چون بر سبیل عدل بود. و چون از عدل و شفقت خالی بود خلافت ابلیس لعنته الله هیچ سبب فساد عظیم تر از ظلم والی نیست. و اصل ولایت داشتن علم و عمل است و علم ولایت دراز است. اما عنوان علمها آن است که والی باید که بداند که او را بدین عالم برای چه آورده اند و قرارگاه او چیست و دنیا منزلگاه اوست نه قرارگاه او. و او بر صورت مسافری است که رحم مادر بدایت منزل اوست و لحد گور نهایت او. و هر سالی و هر ماهی و روزی که می گذرد از عمر او، چون مرحله ای است که بدان نزدیک می شود به قرارگاه خود و هرکه را به قنطره ای گذر باید کرد. چون به عمارت قنطره روزگار به سر برد و منزلگاه فراموش کند بی عقل بود و عاقل آن بود که در منزل دنیا جز به زاد راه مشغول نشود و از دنیا به قدر ضرورت و حاجت قناعت کند. و هرچه بیش از آن بود همه زهر قاتل بود و به وقت مرگ خواهد که همه خزاین او پرخاکستر بود، پس هرچند جمع بیش کند درد و حسرت بیش بود و نصیب او جز به قدر کفایت نبود و باقی همه وزر و بال آن جهان باشد و در وقت مرگ جان کندن بر او سخت تر بود، و این آن وقت بود که حلال بود و اگر از حرام بود خود عذاب و عقوبت بر این حسرت بگذارد. ,
و ممکن نیست از شهوات دنیا صبر کردن الا به ورع، ولیکن چون ایمان درست بود بدانکه به سبب این لذت که روزی چند باشد و منغص و مکدر بود، لذات آخرت فوت خواهد شد. و آن پادشاهی بی نهایت است که هیچ کدورت را بدان راه نیست. صبر کردن روزی چند آسان بود همچنان که کسی معشوقی دارد با او گویند اگر امشب نزدیک او شوی هرگز او را نبینی و اگر امشب صبر کنی هزار شب او را به تو تسلیم کنیم بی رقیب و بی نگاهبان، اگرچه عشق به افراط بود، صبر یک شب بر او آسانتر شود بر امید هزار شب. ,
و مدت دنیا هزار یک آخرت نیست، بلکه خود هیچ نسبت ندارد که آن را نهایت نیست. و دراز ابد در وهم نیاید. چه اگر تقدیر کنی که هفت آسمان و زمین پرگاورس کنی و به هر هزار سال مرغی از آن یک دانه برگیرد آن جمله گاورس برسد و از ابد هیچ چیز نرسد. پس از عمر آدمی، اگر به مثل صد سال بزید و روی زمین شرقا و غربا او را مسلم شود و صافی بی منازعی، آنرا چه قدر باشد در جنب عمر آخرت بی نهایت پس چون هر کسی را از دنیا اندکی مسلم باشد و آن نیز منغص و مکدر بود و در هرچه بود بسیار خسیسان منازع او باشند، چه واجب کنند که پادشاهی را بر این کار خسیس و منغص بفروشد؟ ,
این معنی باید که والی و غیر والی بر دل خود تقریر می کند تا بر وی آسان شود روزی چند صبر کردن از شهوت دنیا و شفقت بردن بر رعیت و نیکو داشتن بندگان خدای و خلیفتی پادشاه اکبر به جای آوردن. چون این بدانست، باید که به ولایت داشتن مشغول شود، چنان که فرموده اند، نه بر آن وجه که صلاح دنیا باشد که هیچ عبادت و قربت نزد خدای بزرگتر از ولایت با عدل نیست. رسول (ص) گوید، «یک روز از عمر سلطان عادل فاضلتر از عبادت شصت ساله بر دوام». و آن هفت کس که در خبر است که فردا در سایه حق تعالی باشند، اول سلطان عادل است. و رسول (ص) گفت، «سلطان عادل را هر روز عمل شصت صدیق مجتهد در عبادت رفع کنند و به آسمان برند». و گفت، «دوست ترین و نزدیکترین به خدای اما عادل است. و دشمن ترین و معذب ترین امام جابر است». و گفت، «بدان خدای که نفس محمد به ید قدرت اوست که هر روزی والی عادل را چندان عمل رفع کنند که عمل جمله رعیت او باشد و هر نمازی از آن او به هفتاد هزار نماز دیگران برگیرند». چون چنین بود، چه غنیمت بیش از آن که ایزد تعالی کسی را منصب ولایت دهد و او را خلیفه و نایب خود سازد تا یک ساعت او به عمر دیگران برآید؟ چون کسی حق این نشناسد و به ظلم و هوا و شهوت راندن مشغول باشد، معلوم بود که مستحق سخط گردد و این عدل بدان راست آید که ده قاعده نگاه دارد. ,