1 گفت با شمع آتش سوزان براز کای به طول و عرض خود وامانده باز
2 توی بر تو جرم داری،سرخ و زرد مانده ای از جرم رعنایی بدرد
3 خود نمایی میکنی در انجمن زان سبب بیگانه ای از خویشتن
4 خود کمال عاشقی پروانه داشت از وجود خویشتن پروا نداشت
1 ابلهی را علت درد شکم کرد عاجز هفته ای، یا بیش و کم
2 رفت نزدیک طبیب خرده دان علت خود عرضه کرد اندر زمان
3 چون سؤالش از غذا کرد آن عزیز گفت: جغرات و چغندر با مویز
4 این سخن بشنید ازو داننده مرد بر سر و ریشش زمانی خنده کرد
1 بود استادی به غایت پرهنر داشت شاگردی چو شیطان حیله گر
2 خیره و بی شرم و دزد و بوالفضول اوستاد از فعل او دایم ملول
3 از قضا آن مرد مسکین را هوس شد که شیرینی خورد بی خرمگس
4 در دکانش کاسه ای پر شهد بود خاطرش هر لحظه رغبت می نمود
1 بعد ازین از معدن «هل من مزید» نکته ای دیگر بگوش جان رسید
2 کای گرامی تر ز عالی منزلت چند باشد شهر هستی منزلت؟
3 نیست بیرون کار مردم از سه حال زان یکی حالست و دو دیگر محال
4 گر تو خود را دوستر داری ز یار کافری را کرده باشی اختیار