1 این شعر بود که جان از او در تعب است یا ثالث بوی سیر و دود شطب است
2 چون میوه ری مایه لرزست، ولی لرز عجبی که مرگش از پی نه تب است
1 ای خواجه بیا خوش تر ازین پند مخواه دل از طمع زیاده در بنده مخواه
2 با این بخر و بغل که داری زنهار از سیر و پیاز و گند و ناگند مخواه
1 چل روز ترا جایگهی تیره دهم چوب گل و شور بای به، جیره دهم
2 گر ، به نشدی بالله اگر من باشم زنجیر کنم ترا نه زنجیره دهم
1 ای خان عظیم شان مرا خوار مبین خود را گل نو رسته ، به گل زار مبین
2 تو نصف گلی، نه گل چو چشم احول یک را دو، به دیدار ، پدیدار مبین
1 ای منشی دیوان عزیز این چه خط است؟ وین لفظ که جمله هم چو سنگ و سقط است
2 ناصح چو بکیش تو سزای سخط است بالله که غلط بر تو گرفتن غلط است
1 گر تو خواهی که سخت جان، جان بدهد یا خواجه فلان باقی دیوان بدهد
2 یا آن که تو می دانی یک نان بدهد گو:... خان بدهد
1 رشتی علی این رفتن رشت تو ز چیست؟ این وجد و نشاط و سیر و گشت تو ز چیست؟
2 عاشق باید که نرم و هموار بود این پست و بلند و کوه و دشت تو زچیست؟