1 چو بشنید ماهوی بیدادگر سخنها کجا گفت او را پسر
2 چنین گفت با آسیابان که خیز سواران ببر خون دشمن بریز
3 چو بشنید از او آسیابان سخن نه سر دید از آن کار پیدا نه بن
4 شبانگاه نیران خرداد ماه سوی آسیابان رفت نزدیک شاه
1 فرستادهٔ نیز چون برق و رعد فرستاد تازان به نزدیک سعد
2 یکی نامهای بر حریر سپید نویسنده بنوشت تابان چوشید
3 به عنوان بر از پور هرمزد شاه جهان پهلوان رستم نیک خواه
4 سوی سعد و قاص جوینده جنگ جهان کرده بر خویشتن تار و تنگ
1 چو بگذشت زو شاه شد یزدگرد به ماه سفندار مذ روز ارد
2 چه گفت آن سخنگوی مرد دلیر چو از گردش روز برگشت سیر
3 که باری نزادی مرا مادرم نگشتی سپهر بلند از برم
4 به پرگار تنگ و میان دو گوی چه گویم جز از خامشی نیست روی
1 چو بشنید سعد آن گرانمایه مرد پذیره شدش با سپاهی چو گرد
2 فرود آوریدندش اندر زمان بپرسید سعد از تن پهلوان
3 هم از شاه و دستور و ز لشکرش ز سالار بیدار و ز کشورش
4 ردا زیر پیروز بفگند و گفت که ما نیزه و تیغ داریم جفت
1 یکی نامه بنوشت دیگر بطوس پر از خون دل و روی چون سندروس
2 نخست آفرین کرد بر دادگر کزو دید نیرو و بخت و هنر
3 خداوند پیروزی و فرهی خداوند دیهیم شاهنشهی
4 پی پشه تا پر و چنگ عقاب به خشکی چو پیل و نهنگ اندر آب
1 وزان جایگه برکشیدند کوس ز بست و نشاپور شد تا به طوس
2 خبر یافت ماهوی سوری ز شاه که تا مرز طوس اندر آمد سپاه
3 پذیره شدش با سپاه گران همه نیزه داران جوشن وران
4 چو پیداشد آن فر و اورند شاه درفش بزرگی و چندان سپاه
1 فرخ زاد هرمزد با آب چشم به اروند رود اندر آمد بخشم
2 به کرخ اندر آمد یکی حمله برد که از نیزه داران نماند ایچ گرد
3 هم آنگه ز بغداد بیرون شدند سوی رزم جستن به هامون شدند
4 چو برخاست گرد نبرد از میان شکست اندر آمد به ایرانیان
1 چو ماهوی دل را برآورد گرد بدانست کو نیست جز یزدگرد
2 بدو گفت بشتاب زین انجمن هم اکنون جدا کن سرش را ز تن
3 و گرنه هم اکنون ببرم سرت نمانم کسی زنده از گوهرت
4 شنیدند ازو این سخن مهتران بزرگان بیدار و کنداوران
1 یکی پهلوان بود گسترده کام نژادش ز طرخان و بیژن بنام
2 نشستش به شهر سمرقند بود بران مرز چندیش پیوند بود
3 چو ماهوی بدبخت خودکامه شد ازو نزد بیژن یکی نامه شد
4 که ای پهلوان زادهٔ بیگزند یکی رزم پیش آمدت سودمند
1 بفرمود تابرکشیدند نای سپاه اندر آمد چو دریا ز جای
2 برآمد یکی ابر و برشد خروش همی کر شد مردم تیزگوش
3 سنانهای الماس در تیره گرد چو آتش پس پردهٔ لاژورد
4 همی نیزه بر مغفر آبدار نیامد به زخم اندرون پایدار