2 اثر از پادشاهی شاپور ذوالاکتاف در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی شاپور ذوالاکتاف در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ابوالقاسم فردوسی / شاهنامه ابوالقاسم فردوسی / پادشاهی شاپور ذوالاکتاف در شاهنامه

پادشاهی شاپور ذوالاکتاف در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 به شاهی برو آفرین خواندند همه مهتران گوهر افشاندند

2 یکی موبدی بود شهرو به نام خردمند و شایسته و شادکام

3 بیامد به کرسی زرین نشست میان پیش او بندگی را ببست

4 جهان را همی داشت با داد و رای سپه را به هر نیک و بد رهنمای

1 چو یک چند بگذشت بر شاه روز فروزنده شد تاج گیتی فروز

2 ز غسانیان طایر شیردل که دادی فلک را به شمشیر دل

3 سپاهی ز رومی و از قادسی ز بحرین و از کرد وز پارسی

4 بیامد به پیرامن طیسفون سپاهی ز اندازه بیش اندرون

1 به شبگیر شاپور یل برنشست همی رفت جوشان کمانی به دست

2 سیه جوشن خسروی در برش درفشان درفش سیه بر سرش

3 ز دیوار دژ مالکه بنگرید درفش و سر نامداران بدید

4 چو گل رنگ رخسار و چون مشک موی به رنگ طبرخون گل مشک بوی

1 ز خاور چو خورشید بنمود تاج گل زرد شد بر زمین رنگ ساج

2 ز گنجور دستور بستد کلید خورش خانه و خمهای نبید

3 بدژدر هرانکس که بد مهتری وزان جنگیان رنج دیده سری

4 خورشها فرستاد و چندی نبید هم از بویها نرگس و شنبلید

1 چنان بد که یک روز با تاج و گنج همی داشت از بودنی دل به رنج

2 ز تیره شب اندر گذشته سه پاس بفرمود تا شد ستاره‌شناس

3 بپرسیدش از تخت شاهنشهی هم از رنج وز روزگار بهی

4 منجم بیاورد صلاب را بینداخت آرامش و خواب را

1 چنین تا برآمد برین چندگاه به ایران پراگنده گشته سپاه

2 به روم آنک شاپور را داشتی شب و روز تنهاش نگذاشتی

3 کنیزک نبودی ز شاپور شاد ازان کش ز ایرانیان بد نژاد

4 شب و روز زان چرم گریان بدی دل او ز شاپور بریان بدی

1 چو بر زد سر از برج شیر آفتاب ببالید روز و بپالود خواب

2 به جشن آمدند آنک بودی به شهر بزرگان جوینده از جشن بهر

3 کنیزک سوی چاره بنهاد روی چنانچون بود مردم چاره‌جوی

4 چو ایوان خالی به چنگ آمدش دل شیر و چنگ و پلنگ آمدش

1 ببود آن شب و خورد و گفت و شنید سپیده چو از کوه سر بر کشید

2 چو زرین درفشی برآورد راغ بر میهمان شد خداوند باغ

3 بدو گفت روز تو فرخنده باد سرت برتر از بر بارنده باد

4 سزای تومان جایگاهی نبود به آرام شایسته گاهی نبود

1 چو پالیزبان گفت و موبد شنید به روشن روان مرد دانا بدید

2 که آن شیردل مرد جز شاه نیست همان چهر او جز در گاه نیست

3 فرستاده‌ای جست روشن‌روان فرستاد موبد بر پهلوان

4 که پیدا شد آن فر شاپور شاه تو از هر سوی انجمن کن سپاه

1 بسی برنیامد برین روزگار که شد مردم لشکری شش هزار

2 فرستاد شاپور کارآگهان سوی طیسفون کاردیده مهان

3 بدان تا ز قیصر دهند آگهی ازان برز درگاه با فرهی

4 برفتند کارآگهان ناگهان نهفته بجستند کار جهان

آثار ابوالقاسم فردوسی

2 اثر از پادشاهی شاپور ذوالاکتاف در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی شاپور ذوالاکتاف در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.