کنون پادشاه جهان از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1
1. کنون پادشاه جهان را ستای
به رزم و به بزم و به دانش گرای
...
1. کنون پادشاه جهان را ستای
به رزم و به بزم و به دانش گرای
...
1. کنون ای سراینده فرتوت مرد
سوی گاه اشکانیان بازگرد
...
1. چو دارا به رزم اندرون کشته شد
همه دوده را روز برگشته شد
...
1. چو نه ماه بگذشت بر ماهچهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر
...
1. چو آمد به نزدیکی بارگاه
بگفتند با شاه زان بارخواه
...
1. یکی کاخ بود اردوان را بلند
به کاخ اندرون بندهای ارجمند
...
1. چو شد روی کشور به کردار قیر
کنیزک بیامد بر اردشیر
...
1. چنان بد که بیماه روی اردوان
نبودی شب و روز روشنروان
...
1. چو شب روز شد بامداد پگاه
بفرمود تا بازگردد سپاه
...
1. وزین سو به دریا رسید اردشیر
به یزدان چنین گفت کای دستگیر
...
1. یکی نامور بود نامش سباک
ابا آلت و لشکر و رای پاک
...
1. چو آگاهی آمد سوی اردوان
دلش گشت پربیم و تیرهروان
...