3 اثر از پادشاهی اشکانیان در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اشکانیان در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

پادشاهی اشکانیان در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 وزین سو به دریا رسید اردشیر به یزدان چنین گفت کای دستگیر

2 تو کردی مرا ایمن از بدکنش که هرگز مبیناد نیکی تنش

3 برآسود و ملاح را پیش خواند ز کار گذشته فراوان براند

4 نگه کرد فرزانه ملاح پیر به بالا و چهر و بر اردشیر

1 چو شب روز شد بامداد پگاه بفرمود تا بازگردد سپاه

2 بیامد دو رخساره همرنگ نی چو شب تیره گشت اندر آمد بری

3 یکی نامه بنوشت نزد پسر که کژی به باغ اندر آورد بر

4 چنان شد ز بالین ما اردشیر کزان سان نجست از کمان ایچ تیر

1 یکی نامور بود نامش سباک ابا آلت و لشکر و رای پاک

2 که در شهر جهرم بد او پادشا جهاندیده با داد و فرمانروا

3 مر او را خجسته پسر بود هفت چو آگه شد از پیش بهمن برفت

4 ز جهرم بیامد سوی اردشیر ابا لشکر و کوس و با دار و گیر

1 پراندیشه بود آن شب از کرم شاه چو بنشست خورشید بر جایگاه

2 سپه برگرفت از لب آبگیر سوی پارس آمد دمان اردشیر

3 پس لشکر او بیامد سپاه ز هر سو گرفتند بر شاه راه

4 بکشتند هرکس که بد نامدار همی تاختند از پس شهریار

1 ز شهر کجاران برآمد نفیر برفتند با نیزه و تیغ و تیر

2 هیم رفت پیش اندرون هفتواد به جنگ اندرون داد مردی بداد

3 همه شهر بگرفت و او را بکشت بسی گوهر و گنجش آمد به مشت

4 به نزدیک او مردم انبوه شد ز شهر کجاران سوی کوه شد

1 سپاهی ز اصطخر بی‌مر ببرد بشد ساخته تا کند رزم کرد

2 به نیکی ز یزدان همی جست مزد که ریزد بر آن بوم و بر خون دزد

3 چو شاه اردشیر اندرآمد به تنگ پذیره شدش کرد بی‌مر به جنگ

4 یکی کار بدخوار دشوار گشت ابا کرد کشور همه یار گشت

1 وزان جایگه شد سوی جنگ کرم سپاهش همی کرد آهنگ کرم

2 بیاورد لشکر ده و دو هزار جهاندیده و کارکرده سوار

3 پراگنده لشکر چو شد همگروه بیاوردشان تا میان دو کوه

4 یکی مرد بد نام او شهرگیر خردمند سالار شاه اردشیر

1 چو خورشید شد زرد لشکر براند کسی را که نابردنی بد بماند

2 چو شب نیم بگذشت و تاریک شد جهاندار با کرد نزدیک شد

3 همه دشت زیشان پر از خفته دید یکایک دل لشکر آشفته دید

4 چو آمد سپهبد به بالین کرد عنان بارهٔ تیزتگ را سپرد

1 ببین این شگفتی که دهقان چه گفت بدانگه که بگشاد راز از نهفت

2 به شهر کجاران به دریای پارس چه گوید ز بالا و پهنای پارس

3 یکی شهر بد تنگ و مردم بسی ز کوشش بدی خوردن هر کسی

4 بدان شهر دختر فراوان بدی که بی‌کام جویندهٔ نان بدی

1 چو آگه شد از هفتواد اردشیر نبود آن سخنها ورا دلپذیر

2 سپهبد فرستاد نزدیک اوی سپاهی بلند اختر و رزمجوی

3 چو آگاه شد زان سخن هفتواد ازیشان به دل در نیامدش یاد

4 کمینگاه کرد اندران کنج کوه بیامد سوی رزم خود با گروه

آثار ابوالقاسم فردوسی

3 اثر از پادشاهی اشکانیان در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر پادشاهی اشکانیان در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.