2 اثر از داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ابوالقاسم فردوسی / شاهنامه ابوالقاسم فردوسی / داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه

داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان یکی داستان راند از هفتخوان

2 ز رویین دژ و کار اسفندیار ز راه و ز آموزش گرگسار

3 چنین گفت کو چون بیامد به بلخ زبان و روان پر ز گفتار تلخ

4 همی راند تا پیشش آمد دو راه سراپرده و خیمه زد با سپاه

1 کنون زین سپس هفتخوان آورم سخنهای نغز و جوان آورم

2 اگر بخت یکباره یاری کند برو طبع من کامگاری کند

3 بگویم به تأیید محمود شاه بدان فر و آن خسروانی کلاه

4 که شاه جهان جاودان زنده باد بزرگان گیتی ورا بنده باد

1 جهانجوی پیش جهان‌آفرین بمالید چندی رخ اندر زمین

2 بران بیشه اندر سراپرده زد نهادند خوانی چنانچون سزد

3 به دژخیم فرمود پس شهریار که آرند بدبخت را بسته خوار

4 ببردند پیش یل اسفندیار چو دیدار او دید پس شهریار

1 بفرمود تا پیش او گرگسار بیامد بداندیش و بد روزگار

2 سه جام می لعل فامش بداد چو آهرمن از جام می گشت شاد

3 بدو گفت کای مرد بدبخت خوار که فردا چه پیش آورد روزگار

4 بدو گفت کای شاه برتر منش ز تو دور بادا بد بدکنش

1 غم آمد همه بهرهٔ گرگسار ز گرگان جنگی و اسفندیار

2 یکی خوان زرین بیاراستند خورشها بخوردند و می خواستند

3 بفرمود تا بسته را پیش اوی ببردند لرزان و پرآب روی

4 سه جام میش داد و پرسش گرفت که اکنون چه گویی چه بینم شگفت

1 سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان یکی داستان راند از هفتخوان

2 ز رویین دژ و کار اسفندیار ز راه و ز آموزش گرگسار

3 چنین گفت کو چون بیامد به بلخ زبان و روان پر ز گفتار تلخ

4 همی راند تا پیشش آمد دو راه سراپرده و خیمه زد با سپاه

1 ازان کار پر درد شد گرگسار کجا زنده شد مرده اسفندیار

2 سراپرده زد بر لب آن شاه همه خیمه‌ها گردش اندر سپاه

3 می و رود بر خوان و میخواره خواست به یاد جهاندار بر پای خاست

4 بفرمود تا داغ دل گرگسار بیامد نوان پیش اسفندیار

1 جهانجوی پیش جهان‌آفرین بمالید چندی رخ اندر زمین

2 بران بیشه اندر سراپرده زد نهادند خوانی چنانچون سزد

3 به دژخیم فرمود پس شهریار که آرند بدبخت را بسته خوار

4 ببردند پیش یل اسفندیار چو دیدار او دید پس شهریار

1 چو یک پاس بگذشت از تیره شب به پیش اندر آمد خروش جلب

2 بخندید بر بارگی شاه نو ز دم سپه رفت تا پیش رو

3 سپهدار چون پیش لشکر کشید یکی ژرف دریای بی‌بن بدید

4 هیونی که بود اندران کاروان کجا پیش رو داشتی ساروان

1 ازان پس بفرمود تا گرگسار بیامد بر نامور شهریار

2 بدادش سه جام دمادم نبید می سرخ و جام از گل شنبلید

3 بدو گفت کای بد تن بدنهان نگه کن بدین کردگار جهان

4 نه سیمرغ پیدا نه شیر و نه گرگ نه آن تیز چنگ اژدهای بزرگ

آثار ابوالقاسم فردوسی

2 اثر از داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.