1 سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان یکی داستان راند از هفتخوان
2 ز رویین دژ و کار اسفندیار ز راه و ز آموزش گرگسار
3 چنین گفت کو چون بیامد به بلخ زبان و روان پر ز گفتار تلخ
4 همی راند تا پیشش آمد دو راه سراپرده و خیمه زد با سپاه
1 کنون زین سپس هفتخوان آورم سخنهای نغز و جوان آورم
2 اگر بخت یکباره یاری کند برو طبع من کامگاری کند
3 بگویم به تأیید محمود شاه بدان فر و آن خسروانی کلاه
4 که شاه جهان جاودان زنده باد بزرگان گیتی ورا بنده باد
1 جهانجوی پیش جهانآفرین بمالید چندی رخ اندر زمین
2 بران بیشه اندر سراپرده زد نهادند خوانی چنانچون سزد
3 به دژخیم فرمود پس شهریار که آرند بدبخت را بسته خوار
4 ببردند پیش یل اسفندیار چو دیدار او دید پس شهریار
1 بفرمود تا پیش او گرگسار بیامد بداندیش و بد روزگار
2 سه جام می لعل فامش بداد چو آهرمن از جام می گشت شاد
3 بدو گفت کای مرد بدبخت خوار که فردا چه پیش آورد روزگار
4 بدو گفت کای شاه برتر منش ز تو دور بادا بد بدکنش
1 غم آمد همه بهرهٔ گرگسار ز گرگان جنگی و اسفندیار
2 یکی خوان زرین بیاراستند خورشها بخوردند و می خواستند
3 بفرمود تا بسته را پیش اوی ببردند لرزان و پرآب روی
4 سه جام میش داد و پرسش گرفت که اکنون چه گویی چه بینم شگفت
1 سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان یکی داستان راند از هفتخوان
2 ز رویین دژ و کار اسفندیار ز راه و ز آموزش گرگسار
3 چنین گفت کو چون بیامد به بلخ زبان و روان پر ز گفتار تلخ
4 همی راند تا پیشش آمد دو راه سراپرده و خیمه زد با سپاه
1 ازان کار پر درد شد گرگسار کجا زنده شد مرده اسفندیار
2 سراپرده زد بر لب آن شاه همه خیمهها گردش اندر سپاه
3 می و رود بر خوان و میخواره خواست به یاد جهاندار بر پای خاست
4 بفرمود تا داغ دل گرگسار بیامد نوان پیش اسفندیار
1 جهانجوی پیش جهانآفرین بمالید چندی رخ اندر زمین
2 بران بیشه اندر سراپرده زد نهادند خوانی چنانچون سزد
3 به دژخیم فرمود پس شهریار که آرند بدبخت را بسته خوار
4 ببردند پیش یل اسفندیار چو دیدار او دید پس شهریار
1 چو یک پاس بگذشت از تیره شب به پیش اندر آمد خروش جلب
2 بخندید بر بارگی شاه نو ز دم سپه رفت تا پیش رو
3 سپهدار چون پیش لشکر کشید یکی ژرف دریای بیبن بدید
4 هیونی که بود اندران کاروان کجا پیش رو داشتی ساروان
1 ازان پس بفرمود تا گرگسار بیامد بر نامور شهریار
2 بدادش سه جام دمادم نبید می سرخ و جام از گل شنبلید
3 بدو گفت کای بد تن بدنهان نگه کن بدین کردگار جهان
4 نه سیمرغ پیدا نه شیر و نه گرگ نه آن تیز چنگ اژدهای بزرگ