2 اثر از داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ابوالقاسم فردوسی / شاهنامه ابوالقاسم فردوسی / داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه

داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 وز انجا بیامد به پرده‌سرای ز بیگانه پردخت کردند جای

2 پشوتن بشد نزد اسفندیار سخن رفت هرگونه از کارزار

3 بدو گفت جنگی چنین دژ به جنگ به سال فراوان نیاید به چنگ

4 مگر خوار گیرم تن خویش را یکی چاره سازم بداندیش را

1 چو تاریکتر شد شب اسفندیار بپوشید نو جامهٔ کارزار

2 سر بند صندوقها برگشاد یکی تا بدان بستگان جست باد

3 کباب و می آورد و نوشیدنی همان جامهٔ رزم و پوشیدنی

4 چو نان خورده شد هر یکی را سه جام بدادند و گشتند زان شادکام

1 چو ماه از بر تخت سیمین نشست سه پاس از شب تیره اندر گذشت

2 همی پاسبان برخروشید سخت که گشتاسپ شاهست و پیروز بخت

3 چو ترکان شنیدند زان سان خروش نهادند یکسر به آواز گوش

4 دل کهرم از پاسبان خیره شد روانش ز آواز او تیره شد

1 چو خورشید تابان ز گنبد بگشت خریدار بازار او در گذشت

2 دو خواهرش رفتند ز ایوان به کوی غریوان و بر کفتها بر سبوی

3 به نزدیک اسفندیار آمدند دو دیده‌تر و خاکسار آمدند

4 چو اسفندیار آن شگفتی بدید دو رخ کرد از خواهران ناپدید

1 شب آمد یکی آتشی برفروخت که تفش همی آسمان را بسوخت

2 چو از دیده‌گه دیده‌بان بنگرید به شب آنش و روز پردود دید

3 ز جایی که بد شادمان بازگشت تو گفتی که با باد همباز گشت

4 چو از راه نزد پشوتن رسید بگفت آنچ از آتش و دود دید

1 وز انجا بیامد به پرده‌سرای ز بیگانه پردخت کردند جای

2 پشوتن بشد نزد اسفندیار سخن رفت هرگونه از کارزار

3 بدو گفت جنگی چنین دژ به جنگ به سال فراوان نیاید به چنگ

4 مگر خوار گیرم تن خویش را یکی چاره سازم بداندیش را

1 دبیر جهاندیده را پیش خواند ازان چاره و چنگ چندی براند

2 بر تخت بنشست فرخ دبیر قلم خواست و قرطاس و مشک و عبیر

3 نخستین که نوک قلم شد سیاه گرفت آفرین بر خداوند ماه

4 خداوند کیوان و ناهید و هور خداوند پیل و خداوند مور

1 چو ماه از بر تخت سیمین نشست سه پاس از شب تیره اندر گذشت

2 همی پاسبان برخروشید سخت که گشتاسپ شاهست و پیروز بخت

3 چو ترکان شنیدند زان سان خروش نهادند یکسر به آواز گوش

4 دل کهرم از پاسبان خیره شد روانش ز آواز او تیره شد

1 چو آن نامه برخواند اسفندیار ببخشید دینار و برساخت کار

2 جز از گنج ارجاسپ چیزی نماند همه گنج خویشان او برفشاند

3 سپاهش همه زو توانگر شدند از اندازهٔ کار برتر شدند

4 شتر بود و اسپان به دشت و به کوه به داغ سپهدار توران گروه

آثار ابوالقاسم فردوسی

2 اثر از داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان هفتخوان اسفندیار در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.