1 چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو ز هامون برآمد خروش چکاو
2 ز درگاه کاموس برخاست غو که او بود اسپ افگن و پیش رو
3 سپاه انجمن کرد و جوشن بداد دلش پر ز رزم و سرش پر ز باد
4 زره بود در زیر پیراهنش کله ترگ بود و قبا جوشنش
1 دلیری کجا نام او اشکبوس همی بر خروشید بر سان کوس
2 بیامد که جوید ز ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد بگرد
3 بشد تیز رهام با خود و گبر همی گرد رزم اندر آمد بابر
4 برآویخت رهام با اشکبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
1 بپوشید رستم سلیح نبرد به آوردگه رفت با داروبرد
2 زره زیر بد جوشن اندر میان ازان پس بپوشید ببربیان
3 گرانمایه مغفر بسر بر نهاد همی کرد بدخواهش از مرگ یاد
4 بنیروی یزدان میان را ببست نشست از بر رخش چون پیل مست