3 اثر از داستان کاموس کشانی در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان کاموس کشانی در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

داستان کاموس کشانی در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 شبی داغ دل پر ز تیمار طوس بخواب اندر آمد گه زخم کوس

2 چنان دید روشن روانش بخواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب

3 بر شمع رخشان یکی تخت عاج سیاوش بران تخت با فر و تاج

4 لبان پر ز خنده زبان چرب‌گوی سوی طوس کردی چو خورشید روی

1 فرستاده نزدیک پیران رسید بجوشید چون گفت هومان شنید

2 بیامد شب تیره هنگام خواب همی راند لشکر بکردار آب

3 چو خورشید زان چادر قیرگون غمی شد بدرید و آمد برون

4 سپهبد بکوه هماون رسید ز گرد سپه کوه شد ناپدید

1 ازان پس چو آمد بخسرو خبر که پیران شد از رزم پیروزگر

2 سپهبد بکوه هماون کشید ز لشکر بسی گرد شد ناپدید

3 در کاخ گودرز کشوادگان تهی شد ز گردان و آزادگان

4 ستاره بر ایشان بنالد همی ببالینشان خون بپالد همی

1 خود و گیو و گودرز و چندی سران نهادند بر یال گرزگران

2 بسوی سپهدار پیران شدند چو آتش بقلب سپه بر زدند

3 چو دریای خون شد همه رزمگاه خروشی برآمد بلند از سپاه

4 درفش سپهبد بدو نیم شد دل رزمجویان پر از بیم شد

1 شبی داغ دل پر ز تیمار طوس بخواب اندر آمد گه زخم کوس

2 چنان دید روشن روانش بخواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب

3 بر شمع رخشان یکی تخت عاج سیاوش بران تخت با فر و تاج

4 لبان پر ز خنده زبان چرب‌گوی سوی طوس کردی چو خورشید روی

1 چو شد روی گیتی چو دریای قیر نه ناهید پیدا نه بهرام و تیر

2 بیامد دمان دیده‌بان پیش طوس دوان و شده روی چون سندروس

3 چنین گفت کای پهلوان سپاه از ایران سپاه آمد از نزد شاه

4 سپهبد بخندید با مهتران که ای نامداران و کنداوران

1 چو شد روی گیتی چو دریای قیر نه ناهید پیدا نه بهرام و تیر

2 بیامد دمان دیده‌بان پیش طوس دوان و شده روی چون سندروس

3 چنین گفت کای پهلوان سپاه از ایران سپاه آمد از نزد شاه

4 سپهبد بخندید با مهتران که ای نامداران و کنداوران

1 چو خورشید بر گنبد لاژورد سراپرده‌ای زد ز دیبای زرد

2 خروشی بلند آمد از دیده‌گاه بگودرز کای پهلوان سپاه

3 سپاه آمد و راه نزدیک شد ز گرد سپه روز تاریک شد

4 بجنبید گودرز از جای خویش بیاورد پوینده بالای خویش

1 چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو ز هامون برآمد خروش چکاو

2 ز درگاه کاموس برخاست غو که او بود اسپ افگن و پیش رو

3 سپاه انجمن کرد و جوشن بداد دلش پر ز رزم و سرش پر ز باد

4 زره بود در زیر پیراهنش کله ترگ بود و قبا جوشنش

1 دلیری کجا نام او اشکبوس همی بر خروشید بر سان کوس

2 بیامد که جوید ز ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد بگرد

3 بشد تیز رهام با خود و گبر همی گرد رزم اندر آمد بابر

4 برآویخت رهام با اشکبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

آثار ابوالقاسم فردوسی

3 اثر از داستان کاموس کشانی در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر داستان کاموس کشانی در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.