1 شبی داغ دل پر ز تیمار طوس بخواب اندر آمد گه زخم کوس
2 چنان دید روشن روانش بخواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب
3 بر شمع رخشان یکی تخت عاج سیاوش بران تخت با فر و تاج
4 لبان پر ز خنده زبان چربگوی سوی طوس کردی چو خورشید روی
1 فرستاده نزدیک پیران رسید بجوشید چون گفت هومان شنید
2 بیامد شب تیره هنگام خواب همی راند لشکر بکردار آب
3 چو خورشید زان چادر قیرگون غمی شد بدرید و آمد برون
4 سپهبد بکوه هماون رسید ز گرد سپه کوه شد ناپدید
1 ازان پس چو آمد بخسرو خبر که پیران شد از رزم پیروزگر
2 سپهبد بکوه هماون کشید ز لشکر بسی گرد شد ناپدید
3 در کاخ گودرز کشوادگان تهی شد ز گردان و آزادگان
4 ستاره بر ایشان بنالد همی ببالینشان خون بپالد همی
1 خود و گیو و گودرز و چندی سران نهادند بر یال گرزگران
2 بسوی سپهدار پیران شدند چو آتش بقلب سپه بر زدند
3 چو دریای خون شد همه رزمگاه خروشی برآمد بلند از سپاه
4 درفش سپهبد بدو نیم شد دل رزمجویان پر از بیم شد
1 شبی داغ دل پر ز تیمار طوس بخواب اندر آمد گه زخم کوس
2 چنان دید روشن روانش بخواب که رخشنده شمعی برآمد ز آب
3 بر شمع رخشان یکی تخت عاج سیاوش بران تخت با فر و تاج
4 لبان پر ز خنده زبان چربگوی سوی طوس کردی چو خورشید روی
1 چو شد روی گیتی چو دریای قیر نه ناهید پیدا نه بهرام و تیر
2 بیامد دمان دیدهبان پیش طوس دوان و شده روی چون سندروس
3 چنین گفت کای پهلوان سپاه از ایران سپاه آمد از نزد شاه
4 سپهبد بخندید با مهتران که ای نامداران و کنداوران
1 چو شد روی گیتی چو دریای قیر نه ناهید پیدا نه بهرام و تیر
2 بیامد دمان دیدهبان پیش طوس دوان و شده روی چون سندروس
3 چنین گفت کای پهلوان سپاه از ایران سپاه آمد از نزد شاه
4 سپهبد بخندید با مهتران که ای نامداران و کنداوران
1 چو خورشید بر گنبد لاژورد سراپردهای زد ز دیبای زرد
2 خروشی بلند آمد از دیدهگاه بگودرز کای پهلوان سپاه
3 سپاه آمد و راه نزدیک شد ز گرد سپه روز تاریک شد
4 بجنبید گودرز از جای خویش بیاورد پوینده بالای خویش
1 چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو ز هامون برآمد خروش چکاو
2 ز درگاه کاموس برخاست غو که او بود اسپ افگن و پیش رو
3 سپاه انجمن کرد و جوشن بداد دلش پر ز رزم و سرش پر ز باد
4 زره بود در زیر پیراهنش کله ترگ بود و قبا جوشنش
1 دلیری کجا نام او اشکبوس همی بر خروشید بر سان کوس
2 بیامد که جوید ز ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد بگرد
3 بشد تیز رهام با خود و گبر همی گرد رزم اندر آمد بابر
4 برآویخت رهام با اشکبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس