ازان پس چنین کرد از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1
1. ازان پس چنین کرد کاووس رای
که در پادشاهی بجنبد ز جای
1. ازان پس چنین کرد کاووس رای
که در پادشاهی بجنبد ز جای
1. ازان پس به کاووس گوینده گفت
که او دختری دارد اندر نهفت
1. غمی بد دل شاه هاماوران
ز هرگونهای چاره جست اندران
1. یکی مرد بیدار جوینده راه
فرستاد نزدیک کاووس شاه
1. دگر روز لشکر بیاراستند
درفش از دو رویه بپیراستند
1. فرستاده شد نزد قیصر ز شاه
سواری که اندر نوردید راه
1. بیامد سوی پارس کاووس کی
جهانی به شادی نوافگند پی
1. چنان بد که ابلیس روزی پگاه
یکی انجمن کرد پنهان ز شاه
1. همی کرد پوزش ز بهر گناه
مر او را همی جست هر سو سپاه