یکی مغفری خسروی از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 10
1. یکی مغفری خسروی بر سرش
خوی آلوده ببر بیان در برش
...
1. یکی مغفری خسروی بر سرش
خوی آلوده ببر بیان در برش
...
1. وزان جایگه تنگ بسته کمر
بیامد پر از کینه و جنگ سر
...
1. یکی نامهای بر حریر سپید
بدو اندرون چند بیم و امید
...
1. چنین داد پاسخ به کاووس کی
که گر آب دریا بود نیز می
...
1. چو نامه به مهر اندر آورد شاه
جهانجوی رستم بپیموده راه
...
1. چو رستم ز مازندران گشت باز
شه اندر زمان رزم را کرد ساز
...
1. چو آگاهی آمد به کاووس شاه
که تنگ اندر آمد ز دیوان سپاه
...
1. چو کاووس در شهر ایران رسید
ز گرد سپه شد هوا ناپدید
...