درخت برومند چون از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1
1. درخت برومند چون شد بلند
گر آید ز گردون برو بر گزند
...
1. درخت برومند چون شد بلند
گر آید ز گردون برو بر گزند
...
1. همی رفت پیش اندرون زال زر
پس او بزرگان زرین کمر
...
1. چو زال سپهبد ز پهلو برفت
دمادم سپه روی بنهاد و تفت
...
1. ازان پس جهانجوی خسته جگر
برون کرد مردی چو مرغی به پر
...
1. برون رفت پس پهلو نیمروز
ز پیش پدر گرد گیتی فروز
...
1. یکی راه پیش آمدش ناگزیر
همی رفت بایست بر خیره خیر
...
1. ز دشت اندر آمد یکی اژدها
کزو پیل گفتی نیابد رها
...
1. چو از آفرین گشت پرداخته
بیاورد گلرنگ را ساخته
...
1. وزانجا سوی راه بنهاد روی
چنان چون بود مردم راهجوی
...
1. یکی مغفری خسروی بر سرش
خوی آلوده ببر بیان در برش
...