1 سپیده چو از کوه سر برکشید طلایه به پیش دهستان رسید
2 میان دو لشکر دو فرسنگ بود همه ساز و آرایش جنگ بود
3 یکی ترک بد نام او بارمان همی خفته را گفت بیدار مان
4 بیامد سپه را همی بنگرید سراپردهٔ شاه نوذر بدید
1 چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت ز کیوان کلاه کیی برفراشت
2 به تخت منوچهر بر بار داد بخواند انجمن را و دینار داد
3 برین برنیامد بسی روزگار که بیدادگر شد سر شهریار
4 ز گیتی برآمد به هر جای غو جهان را کهن شد سر از شاه نو
1 چو دشت از گیا گشت چون پرنیان ببستند گردان توران میان
2 سپاهی بیامد ز ترکان و چین هم از گرزداران خاور زمین
3 که آن را میان و کرانه نبود همان بخت نوذر جوانه نبود
4 چو لشکر به نزدیک جیحون رسید خبر نزد پور فریدون رسید
1 پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه بشد آگهی تا به توران سپاه
2 ز نارفتن کار نوذر همان یکایک بگفتند با بدگمان
3 چو بشنید سالار ترکان پشنگ چنان خواست کاید به ایران به جنگ
4 یکی یاد کرد از نیا زادشم هم از تور بر زد یکی تیز دم
1 سپیده چو از کوه سر برکشید طلایه به پیش دهستان رسید
2 میان دو لشکر دو فرسنگ بود همه ساز و آرایش جنگ بود
3 یکی ترک بد نام او بارمان همی خفته را گفت بیدار مان
4 بیامد سپه را همی بنگرید سراپردهٔ شاه نوذر بدید
1 بشد ویسه سالار توران سپاه ابا لشکری نامور کینهخواه
2 ازان پیشتر تابه قارن رسید گرامیش را کشته افگنده دید
3 دلیران و گردان توران سپاه بسی نیز با او فگنده به راه
4 دریده درفش و نگونسار کوس چو لاله کفن روی چون سندروس
1 چو بشنید نوذر که قارن برفت دمان از پسش روی بنهاد و تفت
2 همی تاخت کز روز بد بگذرد سپهرش مگر زیر پی نسپرد
3 چو افراسیاب آگهی یافت زوی که سوی بیابان نهادست روی
4 سپاه انجمن کرد و پویان برفت چو شیر از پسش روی بنهاد و تفت
1 برآسود پس لشکر از هر دو روی برفتند روز دوم جنگجوی
2 رده برکشیدند ایرانیان چنان چون بود ساز جنگ کیان
3 چو افراسیاب آن سپه را بدید بزد کوس رویین و صف برکشید
4 چنان شد ز گرد سواران جهان که خورشید گفتی شد اندر نهان
1 ازان پس بیاسود لشکر دو روز سه دیگر چو بفروخت گیتی فروز
2 نبد شاه را روزگار نبرد به بیچارگی جنگ بایست کرد
3 ابا لشکر نوذر افراسیاب چو دریای جوشان بد و رود آب
4 خروشیدن آمد ز پردهسرای ابا نالهٔ کوس و هندی درای
1 بشد ویسه سالار توران سپاه ابا لشکری نامور کینهخواه
2 ازان پیشتر تابه قارن رسید گرامیش را کشته افگنده دید
3 دلیران و گردان توران سپاه بسی نیز با او فگنده به راه
4 دریده درفش و نگونسار کوس چو لاله کفن روی چون سندروس