فریدون نهاده از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 11
1. فریدون نهاده دو دیده به راه
سپاه و کلاه آرزومند شاه
...
1. فریدون نهاده دو دیده به راه
سپاه و کلاه آرزومند شاه
...
1. برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
...
1. به سلم و به تور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی
...
1. سپه چون به نزدیک ایران کشید
همانگه خبر با فریدون رسید
...
1. بدان گه که روشن جهان تیره گشت
طلایه پراگنده بر گرد دشت
...
1. سپیده چو از تیره شب بردمید
میان شب تیره اندر خمید
...
1. چو از روز رخشنده نیمی برفت
دل هر دو جنگی ز کینه بتفت
...
1. به شاه آفریدون یکی نامه کرد
ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد
...
1. به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه
وزان تیرگی کاندر آمد به ماه
...
1. تهی شد ز کینه سر کینه دار
گریزان همی رفت سوی حصار
...