1 به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه بر نگذرد
2 خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای
3 خداوند کیوان و گَردان سپهر فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر
4 ز نام و نشان و گمان برتر است نگارندهٔ بر شده پیکر است
1 کنون ای خردمند وصف خرد بدین جایگه گفتن اندر خورد
2 کنون تا چه داری بیار از خرد که گوش نیوشنده ز او بر خورد
3 خرد بهتر از هر چه ایزد بداد ستایش خرد را به از راه داد
4 خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
1 چو زین بگذری مردم آمد پدید شد این بندها را سراسر کلید
2 سرش راست بر شد چو سرو بلند به گفتار خوب و خرد کار بند
3 پذیرندهٔ هوش و رای و خرد مر او را دد و دام فرمان برد
4 ز راه خرد بنگری اندکی که مردم به معنی چه باشد یکی
1 از آغاز باید که دانی درست سر مایهٔ گوهران از نخست
2 که یزدان ز ناچیز چیز آفرید بدان تا توانایی آرد پدید
3 سرمایهٔ گوهران این چهار بر آورده بیرنج و بیروزگار
4 یکی آتشی بر شده تابناک میان آب و باد از بر تیره خاک
1 چراغ است مر تیره شب را بسیچ به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
2 چو سی روز گردش بپیمایدا شود تیره گیتی بدو روشنا
3 پدید آید آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی کو غم عشق خْوَرد
4 چو بیننده دیدارش از دور دید هم اندر زمان او شود ناپدید
1 تو را دانش و دین رهاند درست در رستگاری ببایدت جست
2 و گر دل نخواهی که باشد نژند نخواهی که دائم بوی مستمند
3 به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی
4 چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر و خداوند نهی
1 سخن هر چه گویم همه گفتهاند بر باغ دانش همه رفتهاند
2 اگر بر درخت برومند جای نیابم که از بر شدن نیست رای
3 کسی کو شود زیر نخل بلند همان سایه ز او بازدارد گزند
4 توانم مگر پایهای ساختن بر شاخ آن سرو سایه فکن
1 ز یاقوت سرخ است چرخ کبود نه از آب و گرد و نه از باد و دود
2 به چندین فروغ و به چندین چراغ بیاراسته چون به نوروز باغ
3 روان اندر او گوهر دلفروز کز او روشنایی گرفته است روز
4 ز خاور بر آید سوی باختر نباشد از این یک روش راستتر
1 چو از دفتر این داستانها بسی همی خواند خواننده بر هر کسی
2 جهان دل نهاده بدین داستان همان بخردان نیز و هم راستان
3 جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب و طبع روان
4 به شعر آرم این نامه را گفت من از او شادمان شد دل انجمن
1 دل روشن من چو برگشت از اوی سوی تخت شاه جهان کرد روی
2 که این نامه را دست پیش آورم ز دفتر به گفتار خویش آورم
3 بپرسیدم از هر کسی بیشمار بترسیدم از گردش روزگار
4 مگر خود درنگم نباشد بسی بباید سپردن به دیگر کسی