1 همای دولت ار افتد به دامم جهان سکه زند از نو به نامم
2 برآرد استخوان از سینه فایز که تا گردد همایون مرغ رامم
1 مرا جز زلف و رخسار تو دلبر نه هندم دلنشین باشد نه کشمر
2 به غیر از آن لب و دندان در خیز نه فایز لعل می خواهد نه گوهر
1 بگردم گرد گیتی همچو پرگار مگر یابم نشان از منزل یار
2 طمع بی جا مکن فایز که هرگز نمی یابی نشان از کوی دلدار
1 به دستم شیشه و در دامنم سنگ شب تاریک و ره باریک و پا لنگ
2 از این ره کی رسد فایز به منزل؟ نه تا در دامن جانان زند چنگ
1 ز وصلت عاقبت مهجور رفتم خدا داند که من مجبور رفتم
2 ز شوق چشم مخمور تو فایز دوان تا چشمه معمور رفتم
1 دوچشمش گفت: «کابرو فتنه جویست حقیقت کج نشین و راست گویست.»
2 دو مژگان گفت:«با فایز حذر کن که خنجر دست ترک تندخویست»
1 اگر امشب کند اقبال یاری بدست آرم من آن ماه حصاری
2 چو رودابه کمند زلف مشکین کند فایز جزایش بوسه کاری
1 مرا جان، هجر جانان بر لب آمد هزاران بار مردم تا شب آمد
2 دگر فایز چه سان امشب کند روز که بر جانش چنین تاب و تب آمد
1 مکحل نرگسان منما نگارا زآب آتش مزن بر جان ما را
2 جدا بودن ز تو نز بیوفائیست چه سازد فایز از حکم قضا را؟