1 دو چشمان گفت ابرو فتنه جویی همیشه کج نشین راز گویی
2 بت فایز از این ابرو حذر کن ز تیرانداز ترک تندخویی
1 سحر در خواب دیدم با دل زار که سر بنهاده ام در دامن یار
2 نبودم راضی از این خواب فایز که تا محشر شوم والله بیدار
1 مسلسل حلقه حلقه روی دلبر دو گیسویش فتاده همچو عنبر
2 دل فایز فشرده تار زلفش چو رستم در نبرد هفت لشکر
1 دل من در خم زلفت گره گیر چنان شیری که افتاده به زنجیر
2 ترحم کن دمی بر فایز زار مگر در مذهبت کردم چه تقصیر؟
1 سفر بر من دگر سخت است و دشوار که می بایست کردن پشت از یار
2 نمی آید دل خون گشته فایز گرفتم آن که خود رفتم به ناچار