1 اگر هنگام مردن دلبر من نهد از مهر بر زانو سر من
2 بگیرد یار فایز را در آغوش بسا آسان رود جان از تن من
1 دلم از فرقت روی تو خون شد سرشکم چون رخ تو لالهگون شد
2 به عمری آرزو کردم که گویی که ای فایز! سرانجام تو چون شد
1 صنم تا کی دل ما را کنی آب دل نازک ندارد اینقدر تاب
2 اگر تو راست میگویی به فایز به بیداری بیا پیشم نه در خواب
1 به هرجا بگذرد آن ماه رخسار گریزد دین ز در، ایمان ز دیوار
2 دخیل ای یار فایز، رخ بپوشان ز مردم روی خود پوشیده میدار
1 گذشت ایام گل ای بلبل زار بکن چون من ز هجران ناله بسیار
2 گل تو سر زند هر ساله از نو گل فایز نمیروید دگر بار
1 سهی سرو، این قد و بالا ندارد گل احمر چنین سیما ندارد
2 نه در جنت، نه باغ خلد، فایز خدا حوری چنین زیبا ندارد
1 رخت تا در نظر میآرم ای دوست خودم را زنده میپندارم ای دوست
2 ولی چون تو برفتی یار فایز بگو این دل به کی بسپارم ای دوست
1 نه هر آهوی دشت آهوی چین است نه هر گاوی که بینی عنبرین است
2 نه هر یاری وفادار است، فایز وفا در خطه ارمن زمین است
1 فراق لالهرویان ساخت کارم ربود از کف عنان اختیارم
2 پس از صد سال بعد از مرگ فایز گل حسرت بروید بر مزارم
1 به دوشش گیسوان خوش دلپسند است که این مخصوص آن قد بلند است
2 حمایلهای گیسو، یار فایز تو گویی جنگجویی با کمند است