1 خوش آنکو اندرین دیر مخالف به کس یاری نه افتاد اتفاقش
2 که گر بر طبع دوران اوفتد یار بلای دل بود هردم نفاقش
3 و گر طبع ترا افتد موافق هلاک جان شود داغ فراقش
1 هر کرا گفتی انیس و ساختی مأیوس طبع از غمش صد داغ بر جان جفاکش بوده است
2 انس با هر کس گرفتم سوخت جانم را ز جور سهو کردم آنکه گفتم انس آتش بوده است
1 ای فلان سوختی خلایق را ملک را شدت تو ویران کرد
2 آتشی را که چون تو سوزنده است جز به کشتن علاج نتوان کرد
1 دلا در دور گردون گوشه ای گیر که از گرداب به جستن کناری
2 کناره گر میسر نیست خود را میفکن اندر این غرقاب باری
1 کتاب آن کس که از کس عاریت جست مکن ز اهل خرد دیگر شمارش
2 که هست آن مونس محبوب کس را گهی اندر بغل گه در کنارش
3 چه ابله مردکی باشد که گوید به من ده چند روزی مستعارش
1 یا رب چه بناست اینکه باشد بالای نهم فلک رواقش
2 گردون بهلال و بحر با چنگ دو تا و کشند زیر طاقش
1 از عوام تیره پر حرص دنیا دور باش گر همیخواهی که گردد صد مشقت از تو رفع
2 دور بودن به ز غوغای مگس زانرو که هست بیحدت رنج از هجومش لیک نی امکان نفع
1 به نزد عقل ز حیوان کم است انسانی که نبودش اثر از دلپذیری آواز
2 در اشتران عرب بین چه نوع پاکوبان به وجد و حال روند از حدی اهل حجاز
1 نکوئی با بدان کمتر کن اما به نیکان بیشتر کن نیکی خویش
2 به نیک و بد برابر گر کنی لطف فتد با نیکوان کم با بدان بیش
1 معنی شیرین و رنگینم به ترکی بیحد است فارسی هم لعل و درهای ثمین گر بنگری
2 گوئیا در رسته بازار سخن بگشوده ام یک طرف دکان قنادی و یک سو زرگری
3 زین دکانها هر گدا کالا کجا داند خرید زان که باشد اغنیا این نقدها را مشتری