1 رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان هست از علوشان برهش فرق سرکشان
2 مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند با صد هراس و بیم به کوی پریوشان
3 خوش آنکه شد ز دنی و عقبی به میکده دامن کشان ازین و ازان آستین فشان
4 چون در کشید یکدو قدح وانگهش نماند نی از می و نه میکده نی از خودش نشان
1 تا از هوای مغبچگان ناتوان شدم در دیر خاک درگه پیر مغان شدم
2 خاک ره من اهل نظر سرمه میکنند زاندم که خاک درگه آن آستان شدم
3 پیرانه سر اگر نه جوانیست در سرم بهر چه عاشق رخ آن دلستان شدم
4 ز اقبال درد عشق منم عالمی دگر ورنه ز چشم و دل ز چه دریا و کان شدم