1 صورت گردون صفت جسم زمین را جان از او ماده جان لطف او لیکن خرد حیران از او
2 آینه رنگی که در یک لحظه گردد پیش چشم نقش ششدر هشت اشکال فلک عریان از او
3 آن یمانی تیغ بین اندر یمین او که هست کفر در ناایمنی اندر امان ایمان از او
4 زاده ایمان که گر بر آسمان عکس افکند نور صد خورشید بخشد در زمان کیوان از او
1 ز بهر تهنیت عید بامداد پگاه بر من آمد خورشید نیکوان سپاه
2 چو آفتاب رخ خوب او به اول روز چو ماه نوشکن جعد او در اول ماه
3 چو سرو بود قدش گر سلاح پوشد سرو چو ماه بود رخش گر کلاه دارد ماه
4 چو ماه بود ولی آسمان او مرکب چو سرو بود ولی بوستان او خرگاه
1 دوش چو کرد آسمان افسر زر ز سر یله ساخت ز ماه و اختران یاره و عقد و مرسله
2 شکل فلک خراس شد مهر چو دانه آس شد عقده راس داس شد از پی کشت سنبله
3 طرف جبین نموده ماه از طرف بساط شاه آمده با قبول و جاه از قبل مقابله
4 از پی تیر آسمان ساخته ماه نو کمان تا ز کمان به بدگمان همچو یلان کند یله
1 سرو قدی شکر لبی گلرخ غالیه کله جان مرا به صد زبان زآن رخ و غالیه گله
2 نرگس مستش آسمان سفته به تیر غمزگان سنبل هندویش به جان رفته به سایه گله
3 آن ز میان انس و جان برده هزار کاروان وین ز بساط انس و جان رفته هزار قافله
4 هست طراز یاسمین لاله لؤلؤ آفرین کرده لبش چو انگبین تعبیه در شکرلله
1 شاه گردون را نگر شکل دگرگون ساخته بر شمایل پیکران عزم شبیخون ساخته
2 داده فرمان لشگر سقلاب را بر ملک زنگ هر یکی را آلت و برگی دگرگون ساخته
3 حمة العقرب چشیده وز پی کسب شرف خود ز بطن الحوت خلوت جای ذوالنون ساخته
4 از پی طفلان آب و گل صبا فراش وار بالش از بغدادی و بستر ز پرنون ساخته
1 خان و خیل چرخ را شه خیل و خان آراسته تا بماهی و بره کردست خوان آراسته
2 ز آسمان تا کرد میل قربت اهل زمین شه به فر او زمین چون آسمان آراسته
3 یافت با ماهی چو یونس انس در دریای چرخ تا شود زین پس به اعجازش جهان آراسته
4 تا سوی کون و شرف رخ کرد با تمکین و قدر شد چو کان پر گهر زو هر مکان آراسته
1 خدبنا میزد چه رویست آنچنان آراسته وز خیال طلعتش میدان جان آراسته
2 از لب چون لاله و رخسار چون گلبرگ او لاله زار و طبع و گلزار روان آراسته
3 از خیالش نقش جان هر نقشبند آموخته وز جمالش باغ دل چون پرنیان آراسته
4 روزگار از روی او و رأی من در عشق او هم بهار و هم خزان در یک مکان آراسته
1 ای از تو نام گوهر شاهان برآمده اعدات یکسر از سر و سامان برآمده
2 از مهر خاتم تو به اعجاز در جهان آوازه نگین سلیمان برآمده
3 در نامه کفایت و روزی و نام و ننگ نام عنایت تو ز عنوان برآمده
4 از سعد طالعت بس چندین هزار سال آوازه سعادت کیوان برآمده
1 ای دل به عشق روی تو از جان برآمده جان در هوای تو ز تن آسان برآمده
2 از خنده خیال لب لاله رنگ تو از بوستان جان گل خندان برآمده
3 آبی که آن ز چشمه حیوان برآمدی بر چهره ات ز چاه زنخدان برآمده
4 در حلقهای زلف پراکنده بر رخت کافور تر ز مشک پریشان برآمده
1 دلا دلا ز بلا هیچگونه نهراسی حدیث عشق کنی و حریف نشناسی
2 کمر به عشق بتانی ببسته که میان ببسته اند به زنار های شماسی
3 چو ماه سغبه هر چهره چو خورشیدی چو لعل سفته هر غمزه چو الماسی
4 چو کبک سخره منقار زخم شاهینی چو گور خسته دندان و چنگ هرماسی