1 دولت به ریش زرد «ظهیر» آبرو گرفت کناس را بیار، که کابینه بو گرفت
2 بعد از دو سال، خواست «تدین » کند نماز با فاضل آب حوض سفارت، وضو گرفت
3 نازم به «رهنما» که «تدین » کشید رنج: در پیشگاه اجنبی و مزد او گرفت
4 «حلاج » پنبهزن، وطن خویش را فروخت با پول آن، دو دست لحاف و پتو گرفت
1 هر آن که بی خبر از فن خایه مالی شد دچار زندگی پست و نان خالی شد!
2 بهل بمیرند، آن صاحبان عزت نفس که پشتشان همه از بار غم هلالی شد!
3 سعادت و خوشی و روزگار بهبودی برین گروه، در این مملکت محالی شد
4 مگوی از شرف و علم و معرفت حرفی که هر که گفت خداوند زشت حالی شد
1 بعد ازین بر وطن و بوم و برش باید رید! به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید!
2 به حقیقت در عدل، ار در این بام و در است! به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید!
3 آن که بگرفته از او، تا کمر ایران گه به مکافات، الا تا کمرش باید رید
4 پدر ملت ایران، اگر این بی پدر است به چنین ملت و گور پدرش باید رید
1 این چه بساطی است، چه گشته مگر؟ مملکت از چیست؟ شده محتضر:
2 موقع خدمت همه مانند خر جمله اطباش، به گل مانده در
3 نیست به دزدی شما، در جهان؟ کیست که خر کرده، شما را چنان؟
4 چیست که خفتند، همه بی گمان؟ وه به شما، ای همه افتادگان!
1 دردا و حسرتا که جهان شد به کام خر! زد چرخ سفله، سکه دولت به نام خر!
2 خر سرور ار نباشد؛ پس هر خر از چه روی؟ گردد همی ز روی ارادت غلام خر!
3 افکنده است سایه، هما بر سر خران افتاده است طایر دولت به دام خر
4 خر بنده خران شد، آزادگان دهر! پهلو زن است چرخ، به این احتشام خر
1 دوش شنیدم که گفت «مؤتمن الملک »: پا نگذارد دگر به ساحت مجلس
2 گفت «تدین » که ای به گوز مساوات گفت «مساوات » کای به ریش «مدرس»!
1 ضیاء الواعظین، آن رند جیغو زده پشت تریبون، پاک وارو
2 برای خاطر هم مسلکانش به پا بنموده، فریاد و هیاهو
3 به قانون اساسی پشت پا زد برای خود نمائی، نزد یارو
4 بگفتا من نخواهم خورد سوگند که بر هوچیگری بگرفته ام خو
1 از دست هر که هر چه، بستانده و ستانی از دست تو ستانند، با دست آسمانی
2 کفرنج بیوگان را، مال یتیمگان را اموال این و آن را، حینی که میستانی:
3 گیرم حیا نداری، شرمی ز ما نداری! ترس از خدا نداری؟ ای شیخ مامقانی!
4 تو کمتر از گدایی، نان گدا ربایی، گر غیر از این نمایی، کی اندر این گرانی:
1 عامیان شعر تو با شکر، برابر میکنند عارفان زین وهم باطل، خاک بر سر میکنند
2 کارگاه قند نبود، آن دهان کآید برون هر سخن، تشبیه آن بر قند و شکر میکنند
3 کارگاه قند از یک درش، قند ار میبرند از در دیگر چغندر، بارش اندر میکنند
4 از دهانت هر سخن کاید برون، چون شکر است پس یقین رندان، به ماتحتت چغندر میکنند
1 مرا چه کار که یک عمر، آه و ناله کنم؟ که فکر مملکت شش هزار ساله کنم!
2 وطن پرستی، مقبول نیست در ایران قلم بیار، من این ملک را قباله کنم
3 من التزام ندادم که گر، در این ملت نبود حس وطن دوستی، اماله کنم!
4 بگو به کیر خر آماده باش و حاضر کار به مادر وطنت، زین سپس حواله کنم!