1 اعلان زوال سیم و زر خواهم داد دولت همه را به رنجبر خواهم داد
2 یا افسرشاه را نگون خواهم کرد یا در سر این عقیده سر خواهم داد
1 مر تو را ای مرد! زن خوش سایه است لاجرم: چون سایه، اقبالت کند
2 هر چه دنبالش کنی، بگریزد او هر چه بگریزی تو، دنبالت کند
1 نازم بگوی بازی مردان انگلیس خم گشته پشت دهر، ز چوگان انگلیس
2 ایران و هند و تازی و سودان و ترک و چین افتاده همچو: گوی، به میدان انگلیس
1 عشقی به خدا همان که می گفت: خدای: از عشق وطن، سرشت آب و گل من
2 چون کالبدش ز پای تا سر دیدم عشق همه چیز داشت: جز عشق وطن!
1 مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟ که گوسفند وطن، زیر تیغ خصمان است!
2 الان که عید من امروز نیست، چون: قربان شوم پی وطن؟ آن روز عید قربان است!
3 مرا به جامه عیدی مبین، دلم خون است درون خانه عزا، و برون چراغان است!!
1 سوگند به مردی، ار پی زر گردم نامردم اگر، ز گفته ام برگردم!
2 خوانند مرا همسر قارون و روچلد گر زآنکه کلانترین توانگر گردم
3 بگذار، ادیب بی بضاعت باشم با سعدی و شکسپیر، همسر گردم
1 دل پر خون من را کس ندارد سر مجنون من را کس ندارد
2 همه کس را، ز گردون دل کباب است ولی گردون من را کس ندارد
1 این ملک، یک انقلاب می خواهد و بس خونریزی بی حساب می خواهد و بس
2 امروز دگر درخت آزادی ما از خون من و تو آب می خواهد و بس
1 مرا اگر زر و سیم و ثروت دنیا؟ بر آنچه هست تسلط دهند و چیره کنند؟
2 تمام برگ درختان گر اسکناس شود؟ تمام ریگ بیابان اگر که لیره کنند؟
3 گر آسمان همه زر گردد و به من بخشند؟ سپس به گنجه ام افلاک را ذخیره کنند؟
4 بدین نیرزد هرگز که مردم از چپ و راست: به چشم نفرت بر من نگاه خیره کنند!
1 من این پیری! جوانی را نخواهم بمیرم زندگانی را نخواهم
2 چو نام نیک باشد، زندگی چیست؟ چو باقی هست فانی را نخواهم