1 مرحبا ای (کوهی) نیکو نهاد لشخوران مردند، کوهی زنده باد
2 آفرین بر خامه حقگوی تو مرحبا بر چشم و بر ابروی تو
3 این یکی می گفت هی با آن یکی تازه گشته، کوهی ما عینکی
4 پای کوهی، لایق پوتین بود کی سزای گیوه چرکین بود
1 یکی را ز تن، جامه در دزدگاه بکندند از کفش پا تا کلاه
2 پس آنگاه، آن روز تا شب دوید که تا بر دهی، نیمه شب در رسید
3 بشد در سرای خداوند ده که چیزی مرا ای خداوند ده
4 که تا پوشد اندام خود این غلام بد اندر دهانش هنوز این کلام:
1 چراغ الذاکرین، آن مرد جیغو کند در مجلس شوری هیاهو
2 چراغ الذاکرین، مانند زاغ است گمان دارد که مجلس مثل باغ است
3 نماید جیر و ویر نابههنگام دهد بر حامیان ملک دشنام!
4 همه دانند خوب، این هوچی لوس ز شه زر خواست اما گشت مأیوس