میرزاده عشقی

صفحه 1 از 2
2 اثر از مثنویات در دیوان اشعار میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / میرزاده عشقی / دیوان اشعار / مثنویات در دیوان اشعار

مثنویات در دیوان اشعار میرزاده عشقی

1 مرا گر به جاوید؟ عمری دهند سپس بر سرم، تاج شاهی نهند

2 همانا شود، ز آن من کشوری در آید به فرمان من لشکری

3 یکی تخت زر، زیر پایم نهند به نیکوترین قصر، جایم دهند

4 دو صد دختر مهوش گلعذار بگردند دائم مرا در کنار

1 «بوآلو»، شاعر گویای مغرب حکیم بخرد دانای مغرب

2 در این نکته چه خوش گفت این سخن را که بس خوش آمد از این نکته من را:

3 که اندر چارپایان چرایی و یا ماهی و مرغان هوایی

4 ز هر تیره گروه نسل حیوان ندیدم ابلهی مانند انسان

1 شنیدم نویسنده ای در قدیم نویسنده پاک رأی و حکیم

2 گزیده یکی چامه، انشا نمود شه عصر از آن نامه رسوا نمود

3 گرفت آن هجانامه، آنسان رواج که شه را درون شد، به سر بیم تاج

4 بفرمود کآن نامه ها سوختند لب آن نویسنده را دوختند

1 بهارا به پائیز ما، دیده دوز ز کلک تموزین دی، وی بسوز

2 ملک را ز ما نیز این نکته گوی: که پیش آمده ملک نبود نکوی!

3 شها! صفحه غرب؛ اقلیم تو بیندیش زانگه که افتد گرو

4 به پاداش این جمله باد گران که آورده اینسان ز ری بس خزان

1 این شنیدستم که عیسی، مرده ای را زنده کرد مرده ای را زنده کرد و نام خود پاینده کرد

2 نیم گیتی شد مسخر از طریق دین او شد جهان آئینه دار چهره آئین او

3 هر دو فرسخ یک کلیسائی بپا بر نام او گشت تاریخ همه تاریخ ها ایام او

4 وقف شد یکشنبه ها از بهر نام نیک او روز و شب ناقوس ها، گوینده تبریک او

1 آنکو نموده است: استیضاح از جهان اکنون ز وی کنند، ستیضاح ابلهان

2 گویند از چه ناصرالاسلام این همه؟ . . . حبیب می کند انگشتی در دهان

3 پاسخ دهد ز حالت امروز مملکت حیرت زده همی نهم انگشت بر زبان

4 گویند از چه روست که همواره خفته او پشت حبیب ز اول شب تا سحرگهان

1 خری از گلستان باغی گذشت بسی گل به ره دیده، وقعی نهشت

2 نسنجید کآن جلوه گل، ز چیست؟ نفهمید فریاد بلبل ز کیست؟

3 رسید او به جائی که ره تنگ بود بسی شاخه، در راه آونگ بود

4 طبیعی است بر جسم آن شاخسار بدانسان که گل بود، بد نیز خار

1 به لندن کرد نطقی، لرد معروف کزو یک ملتی، گردیده مشعوف

2 برای موطن جمشید و سیروس خورد آن ناطق مشهور افسوس؟!!

3 چنان می سوزدش دل، آن یگانه! که صاحب خانه ای از بهر خانه

4 گهی با روس بندد عهد و پیمان به قصد این که گیرد، خاک ایران:

1 به پندار دانای مغرب زمین پدید آور پند نو «داروین»

2 زمانه ز میمون، دمی کم نمود سپس ناسزا نامش، آدم نمود

3 اگر آدمیت بر این بی دمی است؟ دمی کو که من عارم از آدمیست

4 چو اجدادم ای کاش، میمون بدم که در جنگلی، راحت اکنون بدم

1 مرحبا ای (کوهی) نیکو نهاد لشخوران مردند، کوهی زنده باد

2 آفرین بر خامه حقگوی تو مرحبا بر چشم و بر ابروی تو

3 این یکی می گفت هی با آن یکی تازه گشته، کوهی ما عینکی

4 پای کوهی، لایق پوتین بود کی سزای گیوه چرکین بود

میرزاده عشقی

2 اثر از مثنویات در دیوان اشعار میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.