1 هر مراد و آرزویی، کاندرون قلب ماست دارویش اندر دهان آن مه دندانطلاست
2 من مریض عشقم ای جانان و با جان طالبم آن لب و دندان که بر هر درد بیدرمان دواست
3 بوالعجب انگشتری تشکیل دادست آن دهان حلقهاش یاقوت سرخست و نگیندانش طلاست
4 کیمیاگر در تلاقی هرچه را سازد طلا پس لب این ماه بیتردید و شبهت کیمیاست
1 بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم گرفته اشک ره دیدهام، چه کار کنم؟
2 بدین مشقت الا، زندگی نمیارزد که من ز مرگ، همه عمر را فرار کنم
3 به جامی از می چرخ است مستی ای ساقی گرم که مست کنی، هستیم نثار کنم
4 شراب مرگ خورم بر سلامتی وطن به جاست گر که بدین مستی افتخار کنم
1 با هر محیط، خویش، نه همرنگ میکنم نی لحن خود، رهین هر آهنگ میکنم
2 مانم که تا برگردد همرنگ من محیط آنگه ببین چسان همه را رنگ میکنم
3 تا روز خوش گشاید: آغوش خود به من در روز سخت، عرصه به خود تنگ میکنم
4 از نقش طبع خویش، در این مملکت ز نو تجدید عهد نقشه ارژنگ میکنم
1 دیده معطوف دهان غنچه دلدار کردم روزهدار عشق بودم، من به هیچ افطار کردم
2 روبهرو کردم گل روی تو، با گل در گلستان پیش چشم مردم گلزار، گل را خار کردم
3 شمع را گفتم تو را عیب، این که رازت بر زبان است از خجالت آب شد او، تا من این اظهار کردم