1 ای کرده غمت با دل من روی به روی زلف تو کند حال دلم موی به موی
2 اندر طلبت چو لولیان میگردم دور از در تو، دربدر و کوی به کوی
1 تو واقف اسرار من آنگاه شوی کز دیده و دل بندهٔ آن ماه شوی
2 روزیت اگر به روز من بنشاند از حالت شبهای من آگاه شوی
1 هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی از دولت آن زلف چو سنبل شنوی
2 چون نغمهٔ بلبل ز پی گل شنوی گل گفته بود هر چه ز بلبل شنوی
1 ای لطف تو دستگیر هر رسوایی وی عفو تو پردهپوش هر خود رایی
2 بخشای بدان بنده، که اندر همه عمر جز درگه تو دگر ندارد جایی