حبذا صفهٔ سرای کمال از عراقی قصیده 13
1. حبذا صفهٔ سرای کمال
خوشتر از روی دلبران به جمال
1. حبذا صفهٔ سرای کمال
خوشتر از روی دلبران به جمال
1. حبذا صفهٔ بهشت مثال
برترین آسمانش صف نعال
1. دوش مانا شنید فریادم
کرد بیمار پرسشی بادم
1. شهبازم و شکار جهان نیست در خورم
ناگه بود که از کف ایام برپرم
1. می بیاور ساقیا، تا خویشتن را کم زنیم
کار خود چون زلف خوبان در هم و برهم زنیم
1. هنوز باغ جهان را نبود نام و نشان
که مست بودم از آن می که جام اوست جهان
1. قبلهٔ روی صوفیان بارگه صفای او
سرمهٔ چشم قدسیان خاک در سرای او
1. ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته
گوی در میدان وحدت کامران انداخته
1. ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته
عکس نورت تابشی بر کن فکان انداخته
1. منم ز عشق سر از عرش برتر آورده
به زیر پای سر نه فلک درآورده
1. ای رخت مجمع جمال شده
مطلع نور ذوالجلال شده