1 آسمان داد فخرالملک خورشید زمین ای جهان را عهد انصاف تو ایام شباب
2 ای خداوندی که نوک کلک ملک آرای تو هادی تیغ ممالک پرور مالک رقاب
3 قهر و لفظش دستگیر آتش و آبند از آن کاندرین نار و نعیمست، اندر آن رنج و عذاب
4 گر ز آب لطف و تاب قهر تو یاد آورد آب داند دهشت لطف تو از درّ خوشاب
1 ثبت فرمای تا شوی واقف بی توقف ز نام آن محبوب
2 پارسی مدام و تازی خواب این یکی راست و آن دگرمغضوب
1 بخدائی که بی ارادت او سرورا برگ خوش خرامی نیست
2 که ترا گرچه بنده بسیارند بنده ی خاص جز امامی نیست
1 کافی دین و دولت ای صدری که جنابت سپهر آیات است
2 روح پرورده ی ضمیر مرا تا مدیح تو ورد اوقاتست
3 حرز دوشیزگان پرده غیب همه یا کافی المهماتست
1 ای اختر آسمان سمندت چرخ از شرف تو در و بالست
2 کز نقش تو هر خطی سپهریست وز نقش تو هر خطی خیالست
1 ای خداوندی که دائم پیر چرخ همچو دولت در هوای جاه تست
2 خاک درگاهت، امامی، بنده وار چون فلک در سایه درگاه تست
3 زنده گردانش که جانش در جهان در هوای حضرت دلخواه تست
1 تاج دین و دولت ای صدری که گرد موکبت دیده افلاک و انجم را مکحل میکند
2 کلک دولتپرورت روحالامینی دیگر است لاجرم هردم هزاران وحی منزل میکند
3 لفظ معنی پرورت گر آسمان داد نیست مشکل بیداد را بر خلق چون حل میکند
4 زرگر دست ترا رسمیست کاندر روز بذل افسر امید سائل را مکلل میکند
1 زهی دین پروری کاندر بنانت سپهر دولتست و اختر داد
2 مسیر خامه ی گیتی پناهت در انصاف تو بر خلق بگشاد
3 ز بهر بندگی در پیش کلکت زبان بسته است چون نی سرو آزاد
4 سحرگه بخل را در خواب دیدم که بر در گاه تو هر لحظه چون باد
1 پناه تیغ و قلم آفتاب مشرق ملک توئی که نور تو خورشید را بپوشاند
2 توئی که حرف مدیر تو هر سحر، گیتی برای رفع حوادث بر آسمان خواند
3 کنار بحر زند موج ز آب دیده ی ابر بگاه آنکه بیان تو شکر افشاند
4 هزار بار بهر دم زمانه دریا را ز شرم بخشش دست تو آب گرداند
1 آن شنیدی که خار در گلزار گل خوشبوی را برادر خواند
2 راست می گفت لیکن از پی خار هیچ دانا درخت گل ننشاند
3 بلکه دانا چو گلبنی پرورد چون بر اندام اولیا افشاند
4 ای امامی بگل نگردد خار چشم ادراکت از چه خیره بماند