1 اثر از غزلیات در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی

1 دلم از وحشت تنهایی شبها خون است غمم از حسرت آن چهره روز افزون است

2 با تو شادم اگرم جای به دوزخ بدهند بی تو در خلد برین خاطر من محزون است

3 دل مجروح من از قطره ی خون بیش نبود پس چرا دامنم از خون جگر جیحون است

4 بعد ازینم سر و کاری نبود هیچ به عقل عاقل آن است که از عشق رخش مجنون است

1 این تف عشق که اندر جگر زار من است باد افزون که دوای دل بیمار من است

2 کوهکن کوه اگر از غم شیرین می کند کندن جان به جهان از غم تو کار من است

3 سرخی روی شفق تیرگی چهره ی شب ز اشک گلگون من [و] آه سیه سار من است

4 ناله ام نغمه ی عشق است و دلم مرغ سحر سرو من قامت تو روی تو گلزار من است

1 سیاهکارتر از من کسی به دوران نیست فزونتر از گنهم قطره های باران نیست

2 اگر به وهم نیاید فزونی گنهم بدین خوشم که فزونتر ز لطف یزدان نیست

3 به هر چه می نگرم واله ی تو می بینم که جلوه ی رخت از هیچ دیده پنهان نیست

4 درون خانه ی دل را ز نقش غیر بشوی محل رحمت یزدان مقام شیطان نیست

1 شب تنهایی ای دل هر که چون غم همدمی دارد چه غم او را که اندر خانهٔ دل محرمی دارد

2 به جز این زخم مردافکن که من اندر جگر دارم هر آن زخمی که بینی در زمانه مرهمی دارد

3 خوش آن روزی که چون دیوانگان از سنگ اطفالم به خون آلوده بر بینی که آن هم عالمی دارد

4 فشاندم تخم مهرت را به کشت سینهٔ محزون چه غم از خشکسالی‌ها که چشمم شب نمی‌دارد

1 از بتان یار مرا انباز می‌خواهی ندارد در جهان ماهی چو او طناز می‌خواهی ندارد

2 راز او را کرده‌ام پنهان من اندر پردهٔ دل از زبانم گر خبر زان راز می‌خواهی ندارد

3 من نیاز آوردم او را او ز من بنمود روی ساده می‌باشد بت من ناز می‌خواهی ندارد

4 ای دل مفتون مخور هرگز فریب چشم مستش گر وفا از ترک تیرانداز می‌خواهی ندارد

1 هرجای که رفتیم و به هرسو که دویدیم غیر از تو در آیینهٔ آفاق ندیدیم

2 بس بادیه گشتیم و بدیدیم در آخر تو همره ما بودی و بیهوده دویدیم

3 بیهوده نگشتی تو اسیر نگه ما دام از مژه ی چشم به راه تو تنیدیم

4 بوی دل پر خون به مشام آمدی از وی در باغ جهان هر گل نورسته که چیدیم

1 با کاروان عشق تو چون همسفر شدم پای هوا شکستم و ره را به سر شدم

2 بر کهربا ز جزع نشاندم عقیق ناب چو لعل ز عشق تو خونین جگر شدم

3 دادم چو دل به ابرو [و] چشم سیاه تو تیغ جفا و تیر بلا را سپر شدم

4 بستم نظر ز ملک دو عالم به مسکنت تا خاک راه مردم صاحب نظر شدم

1 کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم

2 تو مرانم از در خود گنهی ندیده از من که بغیر درگه تو که به دری گذر ندارم

3 تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم تو چه پرسی از دل من که ز دل خبر ندارم

4 تو که ماندت سراپای به نیشکر چه دانی که تنم ز غم چو نی گشت و به لب شکر ندارم

1 در عشق اگر راهبری داشته باشی آن نخل بلندی که بری داشته باشی

2 مشکن دل کس بی گنهی گر تو بخواهی جا در دل صاحب نظری داشته باشی

3 نه چرخ برین را سپر از هم بشکافی ای تیر دعا گر اثری داشته باشی

4 خورشید حقیقت نگری در همه ذرات ای دل به خدا گر بصری داشته باشی

آثار الهامی کرمانشاهی

1 اثر از غزلیات در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی شعر مورد نظر پیدا کنید.