1 سال هفتصد و پنجاه و نه ز هجرت نبوی دهم ز ماه محرم سه شنبه از هفته
2 بپور آغاج نظام خجسته پی یحیی ز تیغ قهر اجل تا بحشر شد خفته
1 بسال هفتصد و سه ز هجرت از شوال بروز یازدهم وقت عصر از شنبه
2 شد از نواحی غزنین شه جهان غازان بسوی خلد که باد انجهان ازینش به
1 بهاء ملک علی خواجه آن جهان کرم که بر سپهر کرم همچو آفتاب بتافت
2 بسال هفتصد و هفده بد از هجرت شب دهم ز محرم که سوی خلد شتافت
1 ز هجرت نبوی رفته بود هفتصد و هشت دوشنبه از مه شعبان گذشته پانزده روز
2 که بنده ابن یمین چشم جان مکحل کرد بگرد خاک در این مزار جان افروز
1 سال بر هفتصد و بیست و دو بود از هجرت شب شنبه ز جمادی دوم بیست و چهار
2 که یمین دول و دین شه اقلیم هنر رفت زینمنزل فانی بسوی دار قرار
1 بسال هفتصد و بیست و دو بود از هجرت شب یکشنبه و از ماه محرم شده چار
2 کز قضای ازلی شیخ جهان صدرالدین از سر خاک بدر رفت سوی دار قرار
1 وفات صاحب اعظم وجیه دین زنگی که چرخ پیر نبیند چو او جوان دگر
2 بسال هفتصد و نوزده بد از هجرت شب دو شنبه و بیست و سوم ز ماه صفر
1 هفتصد سال و سه و بیست ز هجرت رفته با چهار آمده ایام جمادی الاولی
2 چار شنبه بگه چاشت ز حد کهور بدش علاء دول و دین بجوار مولی
1 چون گذشت از سال هجرت هفتصد با سی وشش از ربیع آخرین هم سیزده بگذشته بود
2 در قرا باغ از سر سلطان عالم بوسعید دست تقدیر الهی افسر شاهی ربود
3 بر سریر شهریاری بعد ازو در ملک و دین شاه عادل ارپه خان صد زیب و صد زینت فزود
4 باد پای ارپه خان اندر رکاب سروری دیر سال اربوسعید از وی عنان بر تافت زود
1 رفته بود از سال هجرت هفتصد با سی و هشت در شب شنبه سه و ده از ربیع آخرین
2 کز قضای حق جلال ملک منصور علی شد ز شهرستان بسوی روضه خلد برین