1 چون هفتصد و پنجاه و دو رفت ز سال بیش از دو نمانده بد ز ماه شوال
2 خورشید لقای شمس الدین را از خنجر حیدر اندر آمد بزوال
1 هفتصد سال و سه و بیست ز هجرت رفته با چهار آمده ایام جمادی الاولی
2 چار شنبه بگه چاشت ز حد کهور بدش علاء دول و دین بجوار مولی
1 بسال هفتصد و سه ز هجرت از شوال بروز یازدهم وقت عصر از شنبه
2 شد از نواحی غزنین شه جهان غازان بسوی خلد که باد انجهان ازینش به
1 سال هفتصد و پنجاه و نه ز هجرت نبوی دهم ز ماه محرم سه شنبه از هفته
2 بپور آغاج نظام خجسته پی یحیی ز تیغ قهر اجل تا بحشر شد خفته
1 سال بر هفتصد و بیست و دو بود از هجرت شب شنبه ز جمادی دوم بیست و چهار
2 که یمین دول و دین شه اقلیم هنر رفت زینمنزل فانی بسوی دار قرار
1 بسال هفتصد و بیست و دو بود از هجرت شب یکشنبه و از ماه محرم شده چار
2 کز قضای ازلی شیخ جهان صدرالدین از سر خاک بدر رفت سوی دار قرار
1 رفته بود از سال هجرت هفتصد با سی و هشت در شب شنبه سه و ده از ربیع آخرین
2 کز قضای حق جلال ملک منصور علی شد ز شهرستان بسوی روضه خلد برین
1 بود تاریخ عرب هفتصد و پنجاه و یک وسط روز دو شنبه سوم از ماه رجب
2 که زد از کتم عدم خیمه بصحرای وجود قدوه و قبله ملک عجم و دین عرب
3 آصف عهد جلال دول و دین منصور آن فریدون منش جم حسب پاک نسب
1 به سال هفتصد و سی و هشت از هجرت به روز جمعه گه چاشت از صفر شده بیست
2 گذشت سرور آفاق عز دولت و دین محمد آنکه فلک در عزاش خون بگریست
1 وفات صاحب اعظم وجیه دین زنگی که چرخ پیر نبیند چو او جوان دگر
2 بسال هفتصد و نوزده بد از هجرت شب دو شنبه و بیست و سوم ز ماه صفر