1 تیر غمزه چو کند داد نشست تا پر اندر سخاخ سینهٔ من
2 بر کوه قاف سایهٔ سیمرغ کامیاب کز دامنش عقاب بپرد به صد عتاب
3 زخم پرش چنانکه سحر گه به جنگ شب دست سپیده دم بکشد تیغ آفتاب
4 در جهان طرفه اتفاق افتاد بارگیر مرا که طاق افتاد
1 مرغی است سخن که آشیان ساخت ز جان او را همه در باغ خرد یافت توان
2 در باغ خرد درخت دل جوید از آن کاید ز درخت دل سوی شاخ زبان
1 تا کی هواپرستی و برگردی از خدای تا چند دین فروشی و دنیای دون خری
2 در نه قدم به صدق چو مردان راهرو زین جای پر خطا مگر از صدق بگذری
1 داوود شها گرت به فرمان باد است مغرور مشو که حاصل آن باد است
2 رو ملک ابد طلب که نزدیک خرد تا ملک ابد ملک سلیمان باد است
1 بر خود در حرص و شهوت اردربندی حالی به مقام فلکی پیوندی
2 ور رفرف عشق بارگیر تو شود بربنده ره مقام خود نپسندی
1 هر چند گهی برعشق بیگانه شوم یا عاقبت آشنا و همخانه شوم
2 ناگاه پری رخی به من برگذرد برگردم از آن حدیث و دیوانه شوم
1 با شمع رخت دمی چو دمساز شوم پروانهٔ مستمند جانباز شوم
2 و آن روز که این قفص بباید پرداخت چون شهبازی به دست شه باز شوم