یارب آن قامت چون از مجیرالدین بیلقانی ترکیب 1
1. یارب آن قامت چون سرو خرامان نگرید
یارب آن عارض و آن زلف پریشان نگرید
1. یارب آن قامت چون سرو خرامان نگرید
یارب آن عارض و آن زلف پریشان نگرید
1. نیست روزی که به من از تو جفایی نرسد
وز فراقت به دلم رنج و عنایی نرسد
1. به سر زلف سیه باز گره بر زده ای
خرمن عمر مرا آتش غم در زده ای
1. خسروی کاینه روی ظفر خنجر اوست
رونق سلطنت از تیغ ظفرپرور اوست
1. تاج بخشی که گذشتست ز گردون قدمش
تنگنایی است جهان پیش سواد حشمش
1. خسروا قهر تو گر بار بر ایام نهد
صبح را عقل سیه روی تر از شام نهد
1. خسروا! دور فلک سخره فرمان تو باد
طاق گردون گرهی از خم ایوان تو باد
1. ای دل نه سنگ خاره ای! آخر فغان کجاست؟
وی دیده گر نسوختی اشگ روان کجاست؟
1. شه زاده رفت شور به عالم درافگنید
وین طاس سرنگون فلک خرد بشکنید
1. رفتی و درد دل به جهان در گذاشتی
خفتی و دستها همه بر سر گذاشتی
1. ای مرغ بر پریده به بالا چگونهای؟
وی در باز رفته به دریا چگونهای؟
1. ای شاه! یاور تو درین غم خدای باد
طبع تو شاد و تیغ تو عالم گشای باد