1 یارب آن قامت چون سرو خرامان نگرید یارب آن عارض و آن زلف پریشان نگرید
2 یوسف و چاه و رسن هر سه بهم دیده نه اید زلف او بر لب آن چاه زنخدان نگرید
3 صد هزاران دل از پای در افتاده ز غم سر نگونسار در آن چاه به زندان نگرید
4 باد عهدی است ولی سنگ دل ای دلشدگان! با چنان سختی دل سستی پیمان نگرید
1 نیست روزی که به من از تو جفایی نرسد وز فراقت به دلم رنج و عنایی نرسد
2 دل به درد تو اگر خوش نکنم خوش نبود چون یقین شد که مرا از تو دوایی نرسد
3 من زنم با تو گر از بخت خطایی نرود میکنم جهد گر از چرخ قضایی نرسد
4 به دل من که به صد گونه غم آزرده تست سالها شد که ز تو بوی وفایی نرسد
1 به سر زلف سیه باز گره بر زده ای خرمن عمر مرا آتش غم در زده ای
2 با کله داری خود ماه فلک بنده تست تا سر زلف سیه زیر کله بر زده ای
3 تر شد از شرم رخت برگ گل امسال که تو رقم از غالیه بر برگ گل تر زده ای
4 حلقه در گوش بناگوش توام پس تو مرا حلقه وار از چه سبب بیهده بر در زده ای؟
1 خسروی کاینه روی ظفر خنجر اوست رونق سلطنت از تیغ ظفرپرور اوست
2 بام بی در که فلک کنیت و گردون لقب است عاشق و شیفته خدمت بام و در اوست
3 پس ازین گر ننهد فتنه کله کژ چه عجب؟ کان کله کش سر انصاف بود بر سر اوست
4 قرص خورشید که چون چنبر زرین رسن است جسته هر صبحدمی چون رسن از چنبر اوست
1 تاج بخشی که گذشتست ز گردون قدمش تنگنایی است جهان پیش سواد حشمش
2 سقف این گنبد پیروزه به صد شاخ شدست بارها از چه ز یک صدمه صیت کرمش؟
3 گشت بازار ظفر تیز و قد دولت راست چون چه؟ همچون قلم و تیغ ز تیغ و قلمش
4 بس نماندست که سازد فلک سرمه مثال سرمه دیده خورشید ز خاک قدمش
1 خسروا قهر تو گر بار بر ایام نهد صبح را عقل سیه روی تر از شام نهد
2 در سر آید تو نپرسی که چه؟ تا من گویم توسن چرخ چو بی حکم تو یک گام نهد
3 صدمه تیغ تو و قوت حلمت به اثر در زمین جنبش و اندر فلک آرام نهد
4 چرخ نیلوفری آن لحظه زند خنده چو گل که چو نرگس مثلا بر کف تو جام نهد
1 خسروا! دور فلک سخره فرمان تو باد طاق گردون گرهی از خم ایوان تو باد
2 آفتابی که جهان غرقه احسان وی است جای آسایش او سایه احسان تو باد
3 جرم مه را که چو نعلی است در آتش هر مه سرمه چشم ز گرد سم یکران تو باد
4 باد بد گوی تو حاشا چو گریبان بی سر وز شرف هفت فلک گوی گریبان تو باد
1 ای دل نه سنگ خاره ای! آخر فغان کجاست؟ وی دیده گر نسوختی اشگ روان کجاست؟
2 ای جان خسته! آن نفس نیم سرد کو؟ وان ناله ها که اید ازو بوی جان کجاست؟
3 ای صبر سر گرفته! اگر زنده ای هنوز از سوز سینه نوحه و از غم فغان کجاست؟
4 ای عقل مختصر! تو ز محنت امان مجوی خود جسته گیر در همه عالم امان کجاست؟
1 شه زاده رفت شور به عالم درافگنید وین طاس سرنگون فلک خرد بشکنید
2 خاتون هفت کشور و زهر ای هشت خلد جان داد و دم شمرد شما دم چه می زنید؟
3 آخر نه این عزیزه جگر گوشه شه است؟ بی او زمانه را به جگر خون در افگنید
4 او شد به زیر خاک و شما نیز بعد ازو هم خاک در دو دیده گردون پراکنید
1 رفتی و درد دل به جهان در گذاشتی خفتی و دستها همه بر سر گذاشتی
2 خاتون کشوری تو نگویی چه اوفتاد؟ کز ما ملول گشتی و کشور گذاشتی
3 دیدی که راه زحمت اغیار بر نتافت تنها شدی و عدت و لشکر گذاشتی
4 تابوت تنگ و حسرت دل بردی از جهان تاج و سریر و یاره و افسر گذاشتی