1 طارم چارم نهفت پرتو شمع جهان خیمه زربفت گشت نوبتی آسمان
2 شمع فلک کشته شد از نم اخضر چنانک شد سیه از دود شمع روی عروس جهان
3 ساخت ز بهر کلاه قوقه آتش چو شمع گنبد نیلی که هست بر صف شمعدان
4 سفره زرین ماه میم صفت رخ نمود راست کزان سوی قاف شمع فلک شد نهان
1 زیور گردون گسست آینه آسمان سوخت ز عکس رخش طره شب در زمان
2 یکسره صبح دوم آینه بر کف بتاخت شست به ماورد طل سرمه ز چشم جهان
3 صبحدم از خواب جست آینه بر کف نهاد گشت هوا شیشه رنگ ریخت گلاب از دهان
4 بود سپیده عروس کله زربفت کوه آینه اش آفتاب آینه دار آسمان
1 دوش آن زمان کز آه من شد شمع شب سرسوخته دیدم به بزم عاشقان شب عنبر تر سوخته
2 از دست صبح بوالعجب جانها گرفته راه لب وز زلف عنبرسای شب دلها چو عنبر سوخته
3 بر روی سقف کاسه وش مه سفره ای بنهاده خوش یک نیمه چرخ کینه کش زان سفره زر سوخته
4 شب گوشه خاکی سلب پردود زان گشت ای عجب کز آتش آهم به شب شد هفت کشور سوخته
1 به عذر روی نهادم پس از هزار گناه چه شوخ چشم کسم لااله الاالله
2 از آن سپس که ز درگاه باز پس ماندم شعف گرفته دلم بر عبادت درگاه
3 اگر رجوع بدین در نیاوردم چکنم؟ که در زمانه جز اینم نماند مرجعگاه
4 سزد که خدمت این آستان به عرش نهند سر از عبادت او بر زنم معاذالله
1 زهی بر خطت آسمان سر نهاده جهان بر سر جاهت افسر نهاده
2 تف تیغ خونخوار آتش فشانت عدوی ترا خون به دل در نهاده
3 وشاقان افلاک یعنی کواکب به بزم تو ساغر به کف بر نهاده
4 حریفان ایام یعنی طبایع به حکم تو چون گردنان سر نهاده
1 خسرو زرین سپر دوش شد اندر کمان تافت چو نیم آینه جرم مه از قیروان
2 بود سیه شش جهات همچو ز آب آینه سرخ بر آم د دو قطب همچو زآتش سنان
3 دست فلک زان نهاد آینه بر طاق قوس کز یرقان دید پر، چشم عروس خزان
4 طاق پل اکنون و آب آینه دان در غلاف شهپر طاوس و برف آینه در پرنیان