1 سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست
2 یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
3 «مشنو ایدوست که غیراز تو مرا یاری هست یا شب و روز به جزفکر توام کاری هست»
4 لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس به هوس بال زد وگشت گرفتار قفس
1 شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد پارهدوزی
2 چنین می گفت با پیر عجوزی گلی خوش بوی در حمام روزی
3 گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم و نیکو چون حریری
4 معطر بود و خوب و دلپذیری بدو گفتم که مشکی یا عبیری